بازتاب

/bAztAb/

    echo
    image
    reflection
    repercussion
    reverberation
    reflex
    feedback

فارسی به انگلیسی

بازتاب دادن
image

بازتاب داشتن گرما
reflect

بازتاب داشتن نور
reflect

بازتاب در اینه
mirror image

بازتاب شرطی
conditioned reflex

بازتاب نور
gleam

بازتاب کردن
mirror

بازتاب کنش
reflex

مترادف ها

reflection (اسم)
تامل، اندیشه، تفکر، باز گشت، پژواک، انعکاس، باز تاب، انعکس

reflexion (اسم)
اندیشه، تفکر، باز گشت، پژواک، انعکاس، باز تاب

پیشنهاد کاربران

انعکاس
پاد یعنی برابر و مقابل مثلا پاد سخن که امروز به آن پاسخ می گویند یعنی سخنی که در برابر سخنی داده می شود یا پادزهر یعنی دارویی که در برابر زهر داده می شود
بازتاب یعنی پاسخ، جواب ، یعنی پاد عمل و پاد کنش یعنی کاری که در برابر عملی صورت می گیرد.
به ترکی یانسیمیش از یانسیماک
یکسری ازرفتارهای خوب یابد که خودت انجام میدی و بعدا اثرشونا میبینی
تلالو
رفلکس
پیامد

بپرس