باریک شدن


    narrow
    slenderize
    to become narrow
    to taper
    to look with subtlety

فارسی به انگلیسی

باریک شدن تدریجی
taper

مترادف ها

taper (فعل)
باریک شدن، مخروطی شدن

narrow (فعل)
خرد شدن، خرد کردن، خرد ساختن، محدود کردن، باریک شدن، باریک کردن

funnel (فعل)
شکل قیفی داشتن، باریک شدن

ribbon (فعل)
باریک شدن

پیشنهاد کاربران

باریک شدن: [عامیانه، کنایه ] دقت کردن، در بحر چیزی رفتن.
- در محاق افتادن ؛ دچار محاق شدن. کاستی و باریکی و تاریکی گرفتن :
تا که روی همچو ماهش دیده ام
ماه بختم در محاق افتاده است.

عطار

بپرس