باریک

/bArik/

    capillary
    hairbreadth
    liny
    narrow
    reedy
    strait
    tenuous
    thin
    slender
    [fig.] delicate
    subtle

فارسی به انگلیسی

باریک اب
neck, rill, sound

باریک اندام
slender, slight, slim, svelte

باریک اندام و قوی
wiry

باریک اندامی
slimness

باریک اندیشانه
subtly

باریک اندیشی
subtlety

باریک به طور ناراحت کننده
incommodious

باریک بین
discriminating, nice, subtle, subtle (observer)

باریک بینانه شدن
narrow

باریک بینانه کردن
narrow

باریک بینی
subtlety, fineness, tunnel vision

باریک راه
lane, path

باریک زمین
isthmus

باریک شدگی
stricture

باریک شدن
narrow, slenderize, to become narrow, to taper, to look with subtlety

باریک شدن تدریجی
taper

باریک گاه
apex

باریک و تنگ کردن
straiten

باریک کردن
narrow, slenderize, thin, whittle, to make narrow or slender

باریک کردن تدریجی
taper

مترادف ها

delicate (صفت)
حساس، خوش ریخت، لاغر، لطیف، باریک، ظریف، خوش طعم، نازک بین، خوش مزه

tender (صفت)
دقیق، حساس، مهربان، نازک، لطیف، ترد، باریک، با ملاحظه، مشفق، محبت امیز، تنک، ترد و نازک

narrow (صفت)
محدود، باریک، تنگ، کوته فکر، دراز و باریک، ضیق

thin (صفت)
لاغر، رقیق، نازک، نزار، باریک، سبک، نحیف، تنک، کم پشت، کم چربی، رقیق و آبکی، کم جمعیت، بطور رقیق، نازک شدن

capillary (صفت)
مویی، باریک

strait (صفت)
دشوار، باریک، در مضیقه، در تنگنا

fragile (صفت)
ضعیف، نازک، بی اساس، لطیف، شکستنی، شکننده، ترد، زودشکن، باریک

reedy (صفت)
گره دار، باریک، نی زار، نی مانند، نایی، گیره دار

slender (صفت)
باریک

tenuous (صفت)
دقیق، نازک، لطیف، باریک، بدون نقطه اتکاء

linear (صفت)
باریک، کشیده، دراز، خطی، طولی

thready (صفت)
چسبناک، نازک، باریک، نخ مانند، رشته رشته، با صدای باریک

gracile (صفت)
لاغر، کوچک، باریک

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

باریکباریکباریکباریکباریک
تنگ
باریک:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "باریک " می نویسد : ( ( باریک در پهلوی باریگ bārīg و باریکbārik به معنی نازک و نزار ، در پارسی با ریخت پهلوی به کار برده می شود. ریخت فرجامین آن می بایست باری می شد. اما در "باریک "همچون "تاریک" و" نزدیک" ریخت کهن آن بر جای مانده است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( پدید آید آنگاه، باریک و زرد،
چو پشت ِ کسی کو غم ِعشق خوَرْد. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 204 )

قلمی

بپرس