باردار

/bArdAr/

    fruit-bearing
    pregnant
    gravid
    loaded

مترادف ها

furred (صفت)
باردار، تهیه شده با خز

anticipant (صفت)
امیدوار، ابستن، بار دار

pregnant (صفت)
ابستن، بار دار، حامله، ابسته

gravid (صفت)
ابستن، بار دار

heavy (صفت)
سخت، ابستن، بار دار، پر زحمت، فربه، تیره، کند، قوی، سنگین، ابری، زیاد، گران، توپر، وزین، دل سنگین، سنگین جثه

پیشنهاد کاربران

باردار به زبان سنگسری
تّلدار teledar
great with child
very soon to have a baby
در لری بختیاری
اَوِستون / اَوِستُو ( تلفظ حرف واو تو دماغی گفته می شود )
آبستن
کسی که چیزی را باخود حمل میکند مثلا کسی زنی که حامله است بچه ی خود را با خود حمل میکند
باردار همان بر دار است به مفهوم میوه دار ، ثمر دار که هم اکنون نیز درکردی کرمانشاهی به جای کلمه ی سقط جنین گفته می شود برخستن یعنی برانداختن البته درزبانهای کردی ومازنی که از گویش های باقی مانده از زبان پهلوی وپارسی باستان هستند به زن باردار آوس گفته می شود
...
[مشاهده متن کامل]

که درپویه وگویه ی زمان وزبان از پارسی باستان تا پارسی دری تبدیل به آبستن شده است
پیشنهاد من همین کلمه ی کهن آوس است ونیزپیشنهادمی کنم به جای کلمه ی سقط جنین ترکیب زیبای برانداختن به کار گرفته شود

بپرس