بادام

/bAdAm/

    almond

فارسی به انگلیسی

بادام زمینی
goober, peanut, groundnut, earthnut

بادام سوخته
praline

بادام شکن
almond-cracker

مترادف ها

almond (اسم)
بادام، مغز بادام، درخت بادام

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ فارسی عمید
واژه بادام چطور می شود که در همه جا فارسی است یک دفعه جزو لغت سامی می شود رو خدا می داند 🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔
بادام
لفظ �درخت بادام � و لفظ �دیده بانی میکنم � در عبرانی تماماً یکی است نهایت اینکه یکی اسم و دیگری فعل بمعنی شتاب وتعجیل میباشد. ( ارمیا 1 : 11
بادام یک لغت سامی است
بادام به زبان سنگسری
وِم wem
واژه بادام
معادل ابجد 48
تعداد حروف 5
تلفظ bādām
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: vātām]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی bAdAm
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
بادام
نام انگلیسی: Almond – Sweet almond – Bitter almond
نام علمی: Amygdalus communis ( syn. Prunus communis )
خانواده: Rosaseae
🥜 نام انواع آجیل و خشکبار به انگلیسی:
✅ nuts = آجیل
✅ almond = بادام درختی
✅️ peanut / ground nut ( British ) = بادام زمینی
✅ cashew / cashew nut = بادام هندی
✅ walnut = گردو
...
[مشاهده متن کامل]

✅ hazelnut ( British ) / filbert ( American ) = فندق
✅ pistachio = پسته
✅ sunflower seeds = تخمه آفتاب گردان
✅ pumpkin seed / pepita = تخمه کدو
✅ chickpea ( British ) / garbanzo ( American ) / garbanzo bean ( American ) = نخود
✅ raisin = کشمش
✅ date = خرما
✅ flaxseed = تخم کتان، بذر کتان
✅ poppy seed = دانه خشخاش، شادانه
✅ sesame seed = دانه کنجد
✅ pine nut / pine kernel ( British ) = چلغوز، دانه صنوبر
✅ roasted watermelon seed = تخمه ژاپنی
✅ chestnut = شاه بلوط

در پارسی میانه به دیس �واتام� بوده است.
لوز
بادام یک میوه ی بسیار مغذی است که برای بیماران نیز بسیار مفید است. پوره ی بادام و کمی عسل را با هم مخلوط کنید و در ان کمی شیر بریزید.
41 . ایران مرکز گسترش بادام ( Amygdalus communis یاPrunus amygdalus ) به اروپا و نیز به چین، تبت و هند بود. بادام در هند کشت می شود؛ در کشمیر و پنجاب هم اینجا و آنجا می کارند که مرغوب نیست. بی تردید بادام از ایران به هند دامن کشیده. از درختش ژدی آید که از ایران به بمبئی و از آنجا به اروپا برند. 1 بادام در افغانستان و در جهت شمال خاوری در قسمتهای بالای دره زرافشان و در کوههای چوتکال در بلندیهای هزار تا هزار و سیسد متری و نیز در آذربایجان، کردستان و میانرودان خودروست. به گفته شلمیر، 2 Amygdalus coparia در کوههای بلند بسیار دیده می شود و چوب آن بهترین زغال شود. 3
...
[مشاهده متن کامل]

یونانیها بادام را از آسیای مرکزی گرفتند و گویا از یونان به ایتالیا رسیده باشد. 4 در بخشهای شمالی سرزمین ماد خوراک مردم میوه های درختی بود سیبها را خرد و خشک کرده با آن کلوچه سیب، و با بادام تفت داده نان می پختند. 5 فرمان بود همه روزه مقدار معینی بادام شیرین خشک بر خوان شاهان ایران گذارده شود. 6 در نوشته های پهلوی از این میوه نام برده شده است ( ص کتاب پیش رو ) .
در ( yin yai šen lan ) بادام میان گیاهان عدن نام برده شده. 7 تازیش لوز، lewze یا lauz است. در دارونامه ابو منصور که هم بادام شیرین را می شناخت و هم بادام تلخ را، خواص دارویی بادام زیر نام لوز بحث شده. 8 طرفه آنکه در کشور مغولان بادام تلخ پول بود. این بادامها را که در سرزمین های خشک و بی آب و علف بین سنگها می روید از ایران به استان گجرات می بردند؛ به تلخی حنظل است و هیچ نگرانی نیست که خوردنش سرگرمی کودکان شود. 1

بیشتر گفته های واترز2 درباره بادام نا دقیق یا نادرست است. "گویا نویسندگان چینی و دیگران برای نامیدن بادام که در چین نمی روید تنها نام فارسی بادان ( Bádán ) را به کار می برند. همین نام را چینی ها به صورت pa - tan یا و نیز، شاید چنان که برتشنایدر عنوان کرده به صورت pa - lan آوانگاری کرده اند. " نخست نام فارسی bādām ( بادام ) است؛ دودیگر نویسه هایی که واترز ارائه کرده آوانگاشت چینی این واژه نیستند، زیرا مجموعه نویسه های اولی همبرابر اســـت بـــــــا *pat - dam باستانی، و دومی همبرابر است با *pa - dan. هم و هم تنها یک صوت لبی گنگ آغازین داشتند و هیچ گاه دارای واکه گون لبی نبودند و به
همین دلیل نمی شده در دوره تانگ، یعنی دوره ای که بادام نخستین بار وارد چین شد، آنها را برای آوانگاری ba در واژه ای بیگانه بکار گرفته باشند، . گذشته از این، نویسه که خیشومی لبی پایانی ندارد، باز آفرینی چندان خوبِ جزء dam در چینی نیست. در واقع، واترز نویسه هایی را که به دست داده از Pen ts‛ao kanmu گرفته است، 3 و این نویسه ها تنها دخل و تصرف هائی به نسبت نو در صورت اولیه را در دوره ای نشان می دهند که آواهای واکه گون به آواهای گنگ تبدیل شدند. صورت اولی که واترز ارائه کرده، چنان که در خود Pen ts‛ao تصریح شده است، از Yin šan čen yao ( نک : ص ) نوشته هو سه ـ هویی ( Ho Se - hwi ) در دوره یوآن گرفته شده است؛ اما صورت دوم، چــــنان که ( Li Ši - čen ) خود بروشنی گفته، کار اوست و از همین رو هیــــــچ ارزش آواشناختی ندارد. اما آوانگاشت دقیقی از واژه ایرانی در اختیار است که از دوره تانگ به جا مانده؛ دوره ای که چینی ها هنوز از نعمت گوشهای ورزیده برخوردار بودند و با توجه به شمار بیشتر اصواتی که در گفتارشان بود این توانایی را داشتند که آنها را با دقت در زبان خود بازآفرینی کنند. این آوانگاشت به صورت p‛o - tan ، *bwa - dam، بادام ( Amygdalus communis یا pr‘unus amygdalus ) است که در واقع آوانگاری واژه vadam فارســــــــــــــــــــــــی میـــــــــــــــــــانه، bādām فارسی نو ( badem ، beïv و baif ’’درخت بادام‘‘ در زبان کردی ) است. 1 تا آنجا که من می دانم، این نام نخستین بار در Yu ya tsa tsu آمده، 2 و گوید: "هلوی تخت در سرزمین پو ـ سه ( ایران ) می روید و در آنجا آن را p‛o - tan می نامند. بلندای درخت به شانزده تا هجده متر و دور تنه آن به 120 تا 150 سانتی متر می رسد. برگهای آن به برگ هلو ماند، اما پهن تر و بزرگتر است. در سومین ماه شکوفه های سفید آرد. وقتی شکوفه ها می ریزد، میوه بظاهر چون هلو اما تخت است. از این رو آن را ’هلوی تخت‘ می نامند. گوشتش تلخ و گزنده است و ناجویدنی؛ اما مغز هسته آن شیرین است و در سرزمین های باختری و کلیه سرزمینهای دیگر برای آن ارزش فراوان قائل اند. " گرچه نویسنده ، توان چن ـ شی ( Twan Č‛en - ši ) ، بر ورود این گیاه به چین تأکید نکرده، بازنمود وی که گوئی خود بچشم دیده شاهدی است بر کشت بادام در آن خاک. شهادت سلیمان، تاجر عرب در سال 851 میلادی که بادام را در میان میوه هایی بر شمرده که از چین خیزد، این برداشت را تقویت می کند. 3 صورت تبتی ba - dam ، اویغوری و عثمانی badam ، و vātāma یا bādāma سنسکریت، بر گرفته از فارسی میانه، صحت آوانگاری چینی نام ایرانی بادام را تأیید می کنند. 4
بدبختانه لی شی ـ چن، نویسنده Pen ts‛ao kanmu متنِ پایه Yu yan tsa tsu را ندیده و ازیرا به این تعریف ناروشن رسیده که بادام از قلمرو قدیم مسلمانان می آید و می افزاید در روزگار او درخت بادام در کلیه سرزمین های باختر گذرگاه ( کوان سی Kwan si ؛ یعنی کان سو/ Kan - su شِن ـ سی / Šen - si ) بود ه است. برتشنایدر در برگردان این متن این جمله را انداخته، 5 شاید از آنرو که با دیدگاه شتابزده و بی پایه اش که درخت بادام در چین نمی روید نمی خوانده است. او هم متن Yu yan tsa tsu را در نیافته و دوکاندول هم پذیرای داده های گنگ او شده.
لوریرو1 می گوید بادام در چین خودرو و بستانی است. بانج می گوید کشت بادام در شمال چین متداول است، اما گیاهشناسانِ متأخر آن را در جنوب چین نیافته اند و آن نوع که نزدیک پکن می کارند Prunus davidiana است که گونه ای اســــت از P. persica ]هلو[. 2 به هر روی، این داده ها با گزارشهای چینی که در آنها کشت درخت بادام به چین نسبت داده شده نمی خواند و بس . . .

بادام ، میوة درختان گوناگونی از جنس آمیگدالوس ( خانوادة گلسرخیان ) که دوگونه است : شیرین و تلخ . هر دوگونه از روزگاران کهن در سراسر حوزة دریای روم ( مدیترانه ) شناخته شده بوده و کشت و پرورش گونة شیرین آن از قدیم در یونان ، آسیای صغیر، کشورهای مشرق دریای روم و خاورمیانه رواج داشته است . در ایران ، درخت بادام ، چه «بُستانی » و چه «بَرّی » ( بیابانی ، کوهی ) ، به صورت بومی وجود داشته است ، که از میان گونه های متعدد خودرو و تلخِ آن تا کنون چندین گونه ، از جمله اَرْژَن / اَرْجن ، بادامک ، وامْچَک یا بادامْچه شناخته شده است ( ساعی ، ج 1، ص 227 - 229؛ ثابتی ، 1326 ش ، ص 36 - 37؛ برای اطلاع مفصّل دربارة گونه های درخت بادام وحشی در ایران ، پراکنش و نامهای محلی آنها رجوع کنید به ثابتی ، 1355 ش ، ص 105 - 129 ) . عبرانیان قدیم بادام شیرین را یکی از گرانبهاترین نعمتها می دانستند، چنانکه یکی از «ثمرات » که نیکوی این زمین ] کنعان [ یعقوب برای فرمانروای مصر به ارمغان فرستاد بادام ( در عبری ، لُوز ) بود ( سفرِ پیدایش ، 43:11 ) . تئوفراستوس ، فیلسوف و طبیعیدان نامی یونانی ( ح 371 - 287 ق م ) شاید قدیمترین دانشمند غربی است که مطالب گیاهشناختی گوناگونی دربارة بادام و درخت آن ذکر ( ج 2، فهرست ، ص ¦ dale ¨ Prunus amug کرده است ) دو حکیم 440، ذیلِ ( یونانی دیگر، دیسقوریدوس ( قرن اول میلادی ) و جالینوس ( قرن دوم میلادی ) ، که ترجمة عربی نوشته هایشان مأخذ اصلی داروشناسی و گیاهشناسی حکما و دانشمندان دورة اسلامی بوده است ، عمدة مطالب راجع به خواص و مصارف درمانی بادام را بیان کرده اند. دیسقوریدوس ( به نقل ابن بیطار، ج 4، ص 111 - 112 ) می گوید: «ریشة درخت بادامِ تلخ ، اگر پخته و سپس نرم کوبیده و ساییده شود، کَلَف ( کک مک ) چهره را می زداید؛ ضماد خودِ بادام نیز همین اثر را دارد؛ فَرزَجة آن طَمث را روان می سازد؛ ضماد آمیزة آن با روغنِ وَرْد ( گُلِ سرخ ) و سرکه بر پیشانی ، برای رفعِ سردرد سودمند است ؛ آمیزة آن با عسل برای زخمهای بدخیم و نَمْله ( جوشهای چرکی ) و گزش سگ هار سودمند است ؛ خوردن آن درد را تسکین می دهد، شکم را لینت می بخشد، خواب می آورد و مُدِرّ پیشاب است ؛ استعمال آن با نشاستة گندم و نعناع برای نَفْث الدَّم خوب است ؛ چون با صمغِ بُطْم ( = تربانتین ) آمیخته و سپس مکیده شود برای درد کلیه و آماس گرم شُش سودمند است ؛ استعمال آن با مَیْبُخْتَج ( = میْ پُخته ، رُبّ انگور، سیکی ) برای رفع عُسْر البول راخُرد میکند؛ مکیدن مقدار یک فندق نافع است و سنگ از آن با عسل و شیر برای درد کبد و ] مثانه [ طحال ، سُرفه ، و نفخ رودة قولون خوب است . اگر روباه آن را بخورد می میرد. » جالینوس ( همانجا ) می گوید: «بادام تلخ قوّتش قوّة تلطیف است و دلیل بر این ، مزة آن است ؛ به تجربه دانسته شده است که گرفتگیهایی راکه از تراکم خلطهای غلیظ چسبناک در دورترین رگها پدید می آید، خوب می گشاید؛ نَمَش ( لک و پیس ، کک مک ) را می زداید؛ به دفع خلطهای غلیظ چسبناک از سینه و شُش کمک می کند؛ قولنج ، دردهای پهلو و طحال و کلیه . . . را درمان می کند. »
...
[مشاهده متن کامل]

ابن بیطار ( ج 4، ص 111 ) سپس مطالب تازه ای از هفت مأخذ دورة اسلامی نقل کرده که اهمّ آنها چنین است : «بادام تلخ در درجة سوم گرم است » ( ابوالحَکَم مسیح دمشقی ، از پزشکان دربار معاویه ) ؛ «بادام تلخ شکم را قبض می کند، مبدّل به زرداب می شود و صِفار ( زردْ رویی ؟ ) را می افزاید؛ بادام تلخ تلطیف کننده و مُدِرّ بول است » ( اسحق بن عِمران از پزشکان زیادة اللّه بن عبد اللّه ، 290 - 296 ) ؛ «بادام شیرین گرم و تَر است در میانة درجة اول ؛ غذای اندکی به بدن می رساند؛ خوردن چغالة بادام لثه ها و دهان را دبّاغی می کند و با سردی و گسی و ترشیی که در پوست بیرونی چغالة بادام هست حرارتی را که در دهان و لثه باشد تسکین می دهد» ( مسیح بن الحَکَم ، متوفی 210 ) ؛ «در بادام شیرین اصلاً قابضیّت نیست ، بلکه شیرینی و تلطیف بر آن غلبه دارد، و لذا اندامهای درونی را جلا می دهد و آنها را تنقیه و به دفع رطوبات کمک می کند» ( ابوبکر محمدبن زکریای رازی ، ) ؛ «گلو را نرم می کند؛ ثقیل در «کتاب أغذیته » معده دیر می پاید اما باعث ] ؟ [ است و در گرفتگی نمی شود بلکه گرفتگی را می گشاید؛ حُرْقَة البول را تسکین می دهد؛ خوردن آن با قند، مَنی را می افزاید» ( همو، الطبّالمنصوری ) ؛ خوردنِ مغز بادامِ پوست کنده و گردو با طَبَرزَد ( = نبات ، در اصطلاح کنونی ) و پانیذ/ فانیذِ خَزائنی ( گونه ای از قندِ مُصفّی آمیخته به آرد یا عصارة جو ) مُخ و دماغ را می افزاید، غذایِ بسیار به بدن می رساند و آن را فربه می کند» ( همو، کتاب دفع مَضارّ الاغذیة ) .
اخوینی بخاری ( متوفی 373؟ ) در هدایة المتعلمین ، کهنترین پزشکینامة فارسیِ بازمانده ، مغز یا روغن بادام را ( با تصریح به نوع تلخ یا شیرین آن ) معمولاً در ترکیب با چیزهای دیگر برای درمان بسیاری از بیماریها تجویز کرده ، که بیشتر آنها را مؤلفان پیشین متذکر شده اند؛ ولی برخی از موارد درمانی مذکور در هدایة المتعلمین جدید می نماید؛ مثلاً: عوارض سِل ( ص 338، 340 ) ؛ استسقاء ( ص 456 ) ؛ مسمومیت از «سپیدة اَرْزیز» و شنگرف و مُردارْ سنگ و زرنیخ و «داروی موش » ( ص 635 - 636 ) ؛ داء الثعلب ( ص 210 ) ؛ آماس مفاصل ( ص 564 ) ؛ خنازیر ( ص 609 ) ؛ سَرسام ( ص 236 ) . ابومنصور موفق هروی در الابنیة عن حقائق الادویة ( تألیف قرن پنجم ) فقط برخی از مصارف درمانی بادام را به اختصار ذکر کرده است . تنها نکتة جالب آن این است که با تعمیم تجربة دیسقوریدوس در مورد روباه می گوید ( ص 298 ) : «بادام تلخ با پیه بُز چون بکوبند و پیش دَدان افکنند، هردَدی که آن را بخورد ( برای اطلاع بیشتر دربارة خواص درمانی رجوع کنید به بمیرد. » اَنطاکی ، بادام ، نیز ج 1، ص 266 - 267؛ حکیم مؤمن ، ص 770 - 772، نوع ] =بادام [ که چهار را ـ بادام شیرین ، بادام تلخ ، بادام برّی / کوهی ، و «لَوز ] گونه ای بادام برّی [ «لوز» ـ وصف کرده است ؛ و البربر» عقیلی خراسانی 794 - 796. )
مغز بادا . . .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس