winnow
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
در معرض هوا گذاشتن، باد دادن، تحمل یا برگزار کردن
پاک کردن، افشاندن، بجنبش دراوردن، غربال کردن، باد دادن، بوجاری کردن، بادافشان کردن
پیشنهاد کاربران
بوشدا به لسان ترکی دو تا معنا دارد یک اینکه رها کن دو اینکه بادی دادی خودتو لو نده چون تقصیر بغل دستی میباشد بفرمائید آلاسگا … .
نرمودن. [ ن َ دَ ] ( مص ) باد دادن. || حرکت کردن. نوسان نمودن. جنبان شدن. آمدوشد کردن در هوا. باد خوردن. ( ناظم الاطباء ) .
گفتم: �خوف مدار. یک اسب بکش و باد بده. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومن ) ؛ یعنی نترس. یک اسب را بیار بکش و کباب کن.