با وجود این

/bAvujude~in/

    still

مترادف ها

howbeit (قید)
با وجود این

پیشنهاد کاربران

بررسیِ واژه یِ " هم بون - ایچ:hambun - ič/هم بون - ایز: hambun - iz/هم بونیچ/ همبونیز / هم بُنیز " در زبانِ پارسی:
ما در زبانِ پارسیِ میانه، بویژه در کارنامه یِ اردشیر بابکان، واژه یِ " همبون - ایچ: hambun - ič / همبون - ایز:hambun - iz " را داشته ایم که کارل زالمان این واژه را برابر با " trotzdem" در زبانِ آلمانی گرفت که در فارسی به چمِ " با این وجود، با این همه، با این حال، با وجود این" است. ( ن. ک به فرتورِ نخست یا پَسگشتِ 1 در زیر ) .
...
[مشاهده متن کامل]

در فرتورهایِ زیر، بخشی از کارنامه یِ اردشیر بابکان که این واژه در آنها بکار رفته، آورده شده است ( نسخه یِ نوشتاریِ لاتین و همچنین ترگویه/ترجمه ای به فارسی از محمدجواد مشکور به سالِ 1339 خورشیدی ) . هرچند که ایشان ترگویه ای گرانمایه و روان از کارنامه اردشیر بابکان داشته اند ولی واژه یِ " همبون - ایز" را به نادرستی به چمِ "هیچ" ترگفته اند؛ همچنین من چندین ترگویه از نویسنده های دیگر را پیرامونِ این واژه بررسی کرده ام که چیزی جز لغزش، آشفتگی و چندگانگی دستگیرَم نشد.
اکنون برایِ روشن سازی، نویسنده یِ این پیام به دو نمونه ای که در کارنامه اردشیر بابکان آمده، می پردازد.
پیش از هر چیز باید گفت که " همبون - ایچ: hambun - ič " از سه تکواژ است:
1 - پیشوند " هَم - : - ham" : این پیشوند در زبانِ پارسیِ نوین نیز به همین ریخت می باشد؛
2 - " بون:bun " : این واژه در پارسیِ نوین به ریختهای " بون، بُن" در دسترس است؛
3 - پسوندِ " - ایچ/ - ایز" : پسوند" - ایچ: ic - " در گذارِ خود به ریختِ " - ایز: iz - " درآمده است که در واژگانی همچون "چیگام - ایز " ( پارسیِ میانه ) و "نیز" ( پارسیِ نوین ) و. . . دیده میشود.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
برای اینکه بدانید واژه یِ " همبون - ایز " به مانندِ " با این وجود، با وجودِ این، با این حال، با این همه" نقشی کم و بیش پادسانگر ( =تضادساز ) " دارد، در زیر دو نمونه از کارنامه اردشیر بابکان آورده شده است:
( نمونه 1 ) :
. ardawān hambun - iz nē pād ud awištāft
ترگویه:
اَردوان "با این وجود" نَماند و بِشتافت. ( = اَردوان با این وجود نَپایید و بَرشتافت )
اکنون ببینیم پیش از این گزاره چه آمده است:
. mardōmān guft kū: bāmdād ka xwaršēd tēγ abar āwurd ēdōn čiyōn wād ī *gardāg homānāg bē widašt *hēnd
. u - šān warrag - ēw abēr stabr az pas *hamē dawist, ī az ān nēkōgdar būdan nē šāyist
. dānēm kū tā nūn was frasang zamīg šud *hēnd u - tān griftan nē tuwān
. ardawān hambun - iz nē pād ud awištāft
ترگویه :
مردم بگفتند که : بامداد که خورشید تیغ برآورد همچون گردبادی/تندبادی ( از اینجا ) بگذشتند. از پسِ ایشان بَره ای بَس ستبر ( فره ایزدی ) همی دوید که از آن نیکوتر بودن نَشایست. دانیم که تاکنون بَسی فرسنگ زمین پیموده اند/رفته اند و شما گرفتنِ ایشان نَتوانید.
اَردوان" با این وجود:hambun - iz" نَماند و بِشتافت.
. . . . . . . . . . . .
( نمونه 2 ) :
nūn ēn kū agar - at hambun - iz mihr ī amā ast čārag ī amā xwāh ud kēn ī pidar ud ān xwēšāwandān ud
. hamtōhmagān framōš mā kun
ترگویه:
اکنون اینکه اَگر "با این وجود/با این همه"، مهرِ ما ( در دلت ) است چاره یِ ما بخواه و کینِ پدر و خویشاوندان و همتُخمگان را فراموش مَکُن.
در چند گزاره پیش از گزاره یِ بالا در کارنامه اردشیر بابکان آمده است:
. pus ī ardawān 2 abāg xwēš tan dāšt, 2 pad wirēg ō kābulšāh šud ēstād
, u - šān ō xwahar ī xwēš čiyōn zan ī ardaxšīr būd nāmag nibišt ud paygām frēstīd kū: rāst ast ān ī ašmā zanān rāy gōwēnd, kū tō marg ī xwēšān ud *hamtōhmagān
, ī ēn wināhgār ī yazadān dušman asazāgīhā pad marg ōzad , framōš kard
u - t mihr ud dōšāram ī abāg awēšān mustōmandān brādarān kē pad āzār ud saxtīh, bīm ud sahm ud anāzarmīh pad uzdehīgīh ud šahr ī kābulān griftār ud *any 2
, wadbaxt brādarān ī tō, kē ēn mihrdrōz pad band ud zindān pādifrāh āwarēd, kē marg pad āyaft *hamē xwāhēnd, u - t hāmōyēn az daxšag bē hišt
. u - t menišn abāg ōy mihrdrōz rāst be kard u - t ēč tēmār ud handēšišn ī amā nēst
. zad šawād ān kas kē pas az im rōz pad ēč zan pad gēhān wistāx ud abē - gumān bawēd
nūn ēn kū agar - at hambun - iz mihr ī amā ast čārag ī amā xwāh ud kēn ī pidar ud ān xwēšāwandān ud hamtōhmagān framōš mā kun. ud ēn zahr ī nāgōn *ī - mān
. . . . , abāg mard - *ēw ī abē - gumān ī xwēš ō nazdīk ī ašmā frēstīd az ēn mard stānēd
ترگویه:
( اردشیر ) دو تن از پسرانِ اردوان را با خویشتن داشت و دو دیگر گریزان نزد کابلشاه رفته بودند. ایشان به خواهرِ خویش که زنِ اردشیر بود نامه نوشته و پیغام فرستادند که راست است آنچه شما زنان را گویند که تو مرگِ خویشان و همتُخمگان را که این گناهکارِ دشمن یزدان ناسزاوار بِکُشت، فراموش کردی، و تو مهر و دوستی/دوشارم به برادرانِ مُستمندِ خویش را که به آزار و سختی، بیم و سهم و ناآزرمی، به اوزدِهیگی ( = به اوزراندگی، به تبعید ) در شهرکابل گرفتارند و آن دو برادرِ نگون بختِ تو که این مهرِ دروغ به بند و زندان پادافره آورده/داده، که مرگ با آرزو همی خواهند، همگی را از یاد بردی/ از دَخشه هِشتی. تو مَنِش با آن مهرِ دروغ راست بِکردی و تُرا هیچ تیمار و اندیشِشِ ما نیست. کشته باد آنکس که پس از امروز به هیچ زنی در جهان، گُستاخ و بی گمان باشد. ( "گُستاخ/ویستاخ" در اینجا به چمِ" دلگرم و مطمئن" است و " بی گمان بودن" به چم " مطمئن بودن، اطمینان داشتن" است. )
اکنون اینکه اَگر "با این وجود/با این همه:hambun - iz "، مهرِ ما ( در دلت ) است چاره یِ ما بخواه و کینِ پدر و خویشاوندان و همتُخمگان را فراموش مَکُن و این زهرِ . . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پی داشت:
چنانکه می دانیم، گزاره ای که دربردارنده یِ واژگانِ " با این وجود، با وجودِ این، با این حال، با این همه" است، با گزاره هایِ پیش از خود "نقشی کم وبیش پادسان ( =متضاد ) " دارد، چیزی که برپایه یِ نمونه هایِ بالا درباره یِ واژه یِ " همبون - ایز / همبونیز" به روشنی نمایان است و به درستی کارل زالمان این واژه را برابر با " trotzdem " در زبانِ آلمانی گرفت.
. . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت:
1 - رویبرگِ 319 از نبیگِ " Grundriss der iranischen Philologie" ( بخش سوم. پارسیِ میانه از کارل زالمان )
2 - کارنامه اردشیر بابکان ( محمدجواد مشکور )

با وجود اینبا وجود اینبا وجود این
با این حال
با این که
and yet
مع ذلک
با وجود این/ با این وجود:
با وجود این یعنی "با بودن ِ این ( وضع، حال، امر، شرط. . . ) " ومقصود از آن این است:" که با اینکه چنین چیزی هست ( یا بود، یا خواهد بود ) "و مرادف است با " مع هذا"و مع ذالک"و " با این همه" و از این قبیل. به جای آن گاهی، " با این وجود" گفته می شود که غلط است و برخلاف مراد گوینده. زیرا وقتی می گوییم" با وجود این" می توان پرسید: "با وجود چه؟" و جواب را در جمله ای که پیشتر گفته شده است یافت. مثلا پس از شنیدن این عبارت: "دیر وقت بود، با وجود این به خانه اش رفتیم"، می توان پرسید" با وجود چه؟ " و در جواب گفت:" با وجود اینکه دیر وقت بود". ولی اینجا اگر بگوییم "با این وجود" و پرسیده شود: با کدام وجود؟ جوابی به دست نمی آید، زیرا در جمله ی پیشین این کلمه ی" وجود "نیامده است تا بتوان به آن استناد کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۵۸. )

با توجه به این

وجود واژه ای عربی است و پارسی نیماب ( = ترکیب ) : با وجود این، این واژه هاست:
یَدوا yadvã، یاوَت ( سنسکریت )

بپرس