ب

/be/

    beh (the 2nd letter of the persian alphabet)

فارسی به انگلیسی

ب ب کردن
babble

پیشنهاد کاربران

beh ( the 2nd letter of the persian alphabet )
یکی از حروف صامت فارسی و آن دومین حرف از الفبای فارسی و عربی و دومین حرف ابجد محسوب شود و آنرا در حساب جمل دو ( ۲ ) حساب کنند . این حرف را بنامهای ذیل خوانند : ب با بائ بای موحده بی. و بصورت ب و بصورت ب ب ب ب نویسند : آب بر مبدائ لب .
یشوندیست که به واژگان جنبه مثبت می بخشد. مثلاً ارز که می شود بیرز یعنی ارزنده یا بیامرزی که می شود آمرزیده
می؛ بِنِهادیسَی؛ ب نهادی س ی؛ میگذاشتیش؛ می گذاشتی آن را
ویکی فقه] ب ِ، دومین حرف از الفبای زبان فارسی و عربی در ترتیب ابتثی و ابجدی است.
�ب � را از حروف انفجاری، انسدادی یا شدیده دانسته اند، از آن رو که برای تلفظ آن مانعی در گذرگاه صوت ایجاد شده ، راه نفس مسدود، و بلافاصله گشوده می گردد و چون ادای آن با حرکت لب ها توأم است ، از حروف لبی یا شفوی محسوب شده ، برخی نیز آن را از حروف ذلقی شمرده اند که از کرانه زبان و لب برمی آید، نیز گفته اند که از حروف مجهوره است ، زیرا هنگام تلفظ آن صدا بلند می شود. و از آن جهت که نقطه دارد، از حروف معجم به شمار آمده است . این حرف را �با� و �بی � نیز می خوانند و بای ابجد و بای موحده و بای عربی و بای تازی هم می نامند.
...
[مشاهده متن کامل]

در دانش ها
�ب � در دانش های گوناگون : �ب � در فنون و دانش های مختلف به کار رفته ، و معانی گوناگون پذیرفته است :
← دستور زبان
( ۱ ) آملی ، حیدر، جامع الاسرار، به کوشش هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی ، تهران ، ۱۳۴۷ش /۱۹۶۹م . ( ۲ ) آملی ، محمد، نفایس الفنون، به کوشش ابوالحسن شعرانی و ابراهیم میانجی ، تهران ، ۱۳۷۷ق . ( ۳ ) آنندراج ، محمد پادشاه ، به کوشش محمد دبیرسیاقی ، تهران ، ۱۳۷۰ش . ( ۴ ) ابن جنی ، عثمان ، سر صناعه الاعراب ، به کوشش مصطفی سقا و دیگران ، قاهره ، ۱۳۷۴ق /۱۹۵۴م . ( ۵ ) ابن درید، محمد، جمهره اللغه، بیروت ، دارصادر. ( ۶ ) ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، به کوشش سلیمان دنیا، بیروت ، ۱۴۱۳ق /۱۹۹۲م . ( ۷ ) ابن عربی ، محیی الدین ، تفسیر القرآن الکریم ، به کوشش مصطفی غالب ، تهران ، ۱۹۷۸م . ( ۸ ) ابن عربی ، محیی الدین ، الفتوحات المکیه، به کوشش عثمان یحیی ، قاهره ، ۱۴۰۵ق /۱۹۸۵م . ( ۹ ) ابن منظور، لسان . ( ۱۰ ) انیس ، ابراهیم ، الاصوات اللغویه، قاهره ، ۱۹۷۵م . ( ۱۱ ) باقری، مهری، تاریخ زبان فارسی ، تهران ، ۱۳۷۳ش . ( ۱۲ ) بیضاوی، عبدالله ، انوار التنزیل و اسرار التأویل ، تهران ، ۱۳۸۸ق /۱۹۶۸م . ( ۱۳ ) تاج العروس . ( ۱۴ ) تهانوی، محمد اعلی ، کشاف اصطلاحات الفنون ، تهران ، ۱۹۶۷م . ( ۱۵ ) جرجانی ، علی ، حاشیه بر الکشاف زمخشری، بیروت ، دارالمعرفه . ( ۱۶ ) خانلری، پرویز، تاریخ زبان فارسی ، تهران ، ۱۳۴۸ش . ( ۱۷ ) خطیب رهبر، خلیل ، دستور زبان فارسی ، کتاب حروف اضافه و ربط، تهران ، ۱۳۶۷ش . ( ۱۸ ) خلیل بن احمد، فراهیدی، کتاب العین ، به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی ، قم ، ۱۴۰۵ق . ( ۱۹ ) رضا، احمد، معجم متن اللغه، بیروت ، ۱۳۷۷ق /۱۹۵۸م . ( ۲۰ ) سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت ، ۱۹۸۲ - ۱۹۸۵م . ( ۲۱ ) ستایشگر، مهدی، واژه نامه موسیقی ایران زمین ، تهران ، ۱۳۷۴ش . ( ۲۲ ) سنایی ، دیوان ، به کوشش مدرس رضوی، تهران ، ۱۳۴۱ش . ( ۲۳ ) سیبویه، عمرو، الکتاب ، بیروت ، ۱۳۸۷ق /۱۹۶۷م . ( ۲۴ ) طباطبایی ، محمد حسین ، المیزان ، بیروت ، ۱۳۹۳ق / ۱۹۷۳م . ( ۲۵ ) فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، بیروت ، ۱۴۱۰ق /۱۹۹۰م . ( ۲۶ ) فرهنگ تاریخی زبان فارسی ، بنیاد فرهنگ ایران ، تهران ، ۱۳۵۷ش . ( ۲۷ ) لغت نامه دهخدا. ( ۲۸ ) محتشمی ، بهمن ، دستور کامل زبان فارسی ، تهران ، ۱۳۷۰ش . ( ۲۹ ) مصفی ، ابوالفضل ، فرهنگ اصطلاحات نجومی ، تبریز، ۱۳۵۷ش . ( ۳۰ ) مقربی ، مصطفی ، ترکیب در زبان فارسی ، تهران ، ۱۳۷۲ش . ( ۳۱ ) ملا مظفر، شرح بیست باب ، چ سنگی ، ۱۲۷۴ق . ( ۳۲ ) موسوی، عبدالاعلی ، مواهب الرحمان فی تفسیرالقرآن ، بیروت ، ۱۴۰۹ق /۱۹۸۸م . ( ۳۳ ) مهدوی، ملیحه ، �درآمدی بر تشبیهات حرفی �، یگانه ، تهران ، ۱۳۷۷ش ، س ۳، شم ۹. ( ۳۴ ) نصیرالدین طوسی ، �مدخل و منظومه در معرفت تقویم �، در حاشیه شرح بیست باب . ( ۳۵ ) نظامی گنجوی، مخزن الاسرار، به کوشش وحید دستگردی، تهران ، ۱۳۳۴ش . ( ۳۶ ) نفیسی ، علی اکبر، فرهنگ نفیسی ، تهران ، ۱۳۱۷ - ۱۳۱۸ش .
wikifeqh: ب
[ویکی الکتاب] معنی بِـ: به - در ( مثلاً در عبارت "فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً "معنی "در" می دهد :و در آن ( وقت ) در میان جمعی ( از دشمن ) قرار گرفتند )
معنی أَسْمِعْ بِـ: چه شنوا ( در جمله "أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ " کلمه "بِهِ " بعد از "أَسْمِعْ" به قرینه لفظی حذف شده است )
معنی ءَاتِیکَ بـِ: نزد تو می آوردم
معنی ءَاتِیکُم بـِ: نزد شما بیاورم
معنی أَبْصِرْ بِـ: چقدربینا ( در جمله "أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ"به قرینه لفظی "بهم"حذف شده ومعنی جمله "چه شنوا و چه بینایند" می شود )
معنی أَتَیْتَ بـِ: بیاوری
معنی أَتَیْنَ بـِ: آن زن بیاورد
معنی ﭐئْتِ بـِ: بیاور
معنی ﭐئْتِنَا بـِ: برایمان بیاور
معنی ﭐئْتُواْ بـِ: بیاورید
معنی ﭐئْتُونَا بِـ: برای ما بیاورید
معنی ﭐئْتُونِی بـِ: برایم بیاورید
معنی ﭐئْذَنُواْ بِـ: یقین کنید به - آگاه باشید به اینکه ( در عبارت"فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ " )
معنی ﭐشْتَرَوْاْ بِـ: فروختند ( کلمه اشتراء که مصدر فعل یشترون است به معنای خریدن و کلمه شراء به معنای فروختن است . البته اگربعد از هرکدام حرف اضافه "ب" بیاید معنایش برعکس می شود )
معنی سَارَ بِـ: راه برد - حرکت داد
تکرار در قرآن: ۲۶۴۹ ( بار )
wikialkb: ریشه_ب

( حر. ) دومین حرف از الفبای فارسی که در حساب ابجد برابرِ عدد ۲ می باشد.
( بِ ) ( پیش . ) ۱ - بر سر اسم درآید ( به جای تنوین منسوب عربی ) و از آن قید سازد: بیقین = یقیناً. ۲ - بر سر اسم و حاصل مصدر درآید و قید سازد: بزودی . ۳ - گاه بر سر اسم درآید و آن را صفت سازد: بهوش .
منشأ تصاویر ancient Egypt and the language of hieroglyphic ومایا واندیکا وچینی وسریلانکی وبه تبع ژاپانی وکوره ای و یونانی ورومانی وروسی وهندی لاتینی و. . . واز حرف "ب" عربی گرفته شد.
این برای دانشمندان زبان در مقالات خود ثبت کردند دانشگاهی و ثابت شد! و عمداً برای عموم منتشر نشده!
...
[مشاهده متن کامل]

به تصویر دقت کنید.
مصریها ومایاها . . . به نمادها بشدّت علاقه داشتند وبه حروف اکتفاء نکردند چون برای نقوش ونمایان عظمت خود به نمادها وبناءهای عظیم علاقه داشتند، مانند همه امبراطوریها تا به امروز.
این تصاویر چهار گوشه ( نماد بناء وبیت وکعبه ( ابراهیمی ) وبنت وبن ( إبن ) و. . . ) بین مصریها ومایاها و . . . مشترک بوده واین بزرگترین دلیل برای نشأت همه زبانها از حروف عربی نه برعکس واین امر به هیچ وجه تصادفی نبود.
بقیه حروف همینتور ویکی یکی ذکر ورسم تصاویر مربوطه خواهم ارسال کرد.
اذعان به حقائق خیلی سخته!
فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ

ب
چند راهنمایی برای این دیدگاه
کارواژه=فعل
واج=حرف ( ا، ب، پ، ت. . . )
کارواژه فرمانی=فعل امری
پیوند=رابطه
دومین واج الفبای پارسی است. در کارواژه ها بدین شیوه کاربرد دارد که پیش از بن کنونی بن واژه ها می آید و کارواژه فرمانی می سازد. چند نمونه:
...
[مشاهده متن کامل]

خواندن - - - خوان - - - بخوان
گفتن - - - گو - - - بگو
بردن - - - بر - - - ببر
ساختن - - - ساز - - - بساز
پیوند بن واژه نخستین و کارواژه فرمانی ساخته شده، این است که کارواژه فرمانی به انجام دادن بن واژه فرمان می دهد.
بری نمونه بگو به انجام دادن گفتن فرمان می دهد، یا بساز به انجام دادن ساختن فرمان می دهد.

ب در الفبای زبان های لاتین و انگلیسی نیز حرف دوم است. به خود واژه الفبا توجه کنید که با پس از الف، آمده است.
کارکرد مهم خود حرف ب در فارسی این است که با اضافه شدن به بن مضارع فعل، فعل امری ساخته می شود؛ مانند بگو، بنویس و بخوان.
ب: نماد وشکل "بیت" ( منزل - خانه ) .
این شکل به زبانهای دیگر منتقل و تغییر شکل کرد ( چینی - ژاپانی - مصری فرعونی - یونانی . . . )
همه دانشمندان تاریخ نوشتاری زبانها إذعان دارند که ریشه واصل همه زبانها به زبان عربی برمیگرده وفقط تعصّب وجهل عام غالب حقیقت میشه گاهی! و تا أبد خورشید پشت أبر نمیماند!
...
[مشاهده متن کامل]

به اول بعضی کلمات اضافه شده و آن ها را مقید می کند و قید ساز است مثلا می گوییم به خاطر تو آمدم یعنی مقید تو بودم که آمدم
دومین حرف از الفبای فارسی و همچنین الفبای عربی و حروف ابجد
در گویش تاتی ب به بیا گفته میشود.
ب= مذکر=مرد=نر
ب =خالق مذکر منظور خدائ کم مرد خالق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس