ایجاد

/~ijAd/

    birth
    construction
    generation
    institution
    making
    origination
    creation
    production
    invention
    formation
    establishment

فارسی به انگلیسی

ایجاد اختلال
violation

ایجاد اختلال در نظم عمومی
breach of the peace

ایجاد ارعاب به منظور از قیمت اندازی ملک
blockbusting

ایجاد ایمنی کردن
immunize

ایجاد تورم کردن
inflate, reflate

ایجاد حریق عمدی
arson

ایجاد خراش های سطحی در پوست
scarification

ایجاد سوزش کردن
sting

ایجاد شده توسط انگل
parasitic

ایجاد شده توسط شیره معدی
peptic

ایجاد شده توسط طیف
spectral

ایجاد شده توسط نور
photo-

ایجاد شده در اثر مواد شیمیایی
chemical

ایجاد نشده
unformed, unfounded

ایجاد همه ترسی کردن
terrorize

ایجاد کردن
beget, breed, build, create, do, effects, effectuate, establish, generate, provoke, inspire, institute, make, produce, spawn, usher, to create, to establish

ایجاد کردن از طریق چندین عامل
overdetermine

ایجاد کردن با نوک زدن
peck

ایجاد کردن تصویر ذهنی
evoke

ایجاد کردن صدا با جنباندن اندام تولید صدا
articulate

مترادف ها

development (اسم)
پیشرفت، پیش روی، ترقی، ظهور، بسط، توسعه، ایجاد، سیر، رشد، نمو، سیر تکاملی، تقریر

authorship (اسم)
اغاز، نویسندگی، تالیف و تصنیف، ابداع، ابتکار، احدای، ایجاد، اصل

creation (اسم)
ایجاد، فطرت، خلقت، خلق، افرینش

پیشنهاد کاربران

فراهم
پدیدآوری
پیدایی، پدیداری
پدید آوردن، ساختن
در پارسی میانه �تاشیشن� است که امروزه می توان تاشش را بکاربرد.
نمایان شدن
افزون بر همسنگ های یادشده، در برخی باره ها از فراهم کردن یا فراهم سازی هم می توان بهره جست.
نمونه:
با ایجاد امکانات آموزشی، تراز علمی و مهارت دانش آموزان افزایش می یابد.
با فراهمسازی ابزارهای آموزشی، تراز دانشیک و دست ورزی ( زبردستی و. . ) دانش آموزان افزایش می یابد.
بر آوردن .
به وجود اوردن
بع وجود اوردن، تشکیل
برپایی= ایجاد
پدید آوردن، پدیداری، آفریدن، آفرینش
برقراری
پدیدار ساختن
پدید آوردن
پدیدآوردن
پدیدار ساختن
پدیدآیی، پدیدآمدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس