compel, exact, indicate, invoke, suggest, warrant, to necessitate
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
اضطرار، ضرورت، ایجاب
الزام، تقاضا، نیاز، ایجاب، نیازمندی، احتیاج، التزام، مقرره، دربایست
نیاز، ایجاب، لزوم، نیازمندی، نیستی، احتیاج، بایستگی، حاجت
پیشنهاد کاربران
در حقوق مدنی ( درخواست )
معوض در معاملات ( تعیین پیشنهاد ) مالی را به عوض ( قبول کننده ) میدهد
تعیین کننده
درخواست
• ایجاب ( فقه ) ، از اصطلاحات فقهی، به معنای ذکر چیزی قبل از قبول مانند بعت
• ایجاب ( حقوق خصوصی ) ، از اصطلاحات حقوقی، به معنای اعلام اراده یک شخص به شخص دیگر برای انعقاد قرارداد
نفی کردن= نایستن
ایجاب کردن و تایید کردن= هایستن
نفی= نایش
ایجاب و تایید=هایش
مثبت= های، برای نمونه: مثبت 2 برابر است با های 2
منفی= نای
از این کارواژه ها می توان واژگان هایمند و هایسته و. . . را ساخت. برای نمونه: مثبت بودن این قطب آهنربا= هایستگی این قطب آهنربا.
ایجاب کردن و تایید کردن= هایستن
نفی= نایش
ایجاب و تایید=هایش
مثبت= های، برای نمونه: مثبت 2 برابر است با های 2
منفی= نای
از این کارواژه ها می توان واژگان هایمند و هایسته و. . . را ساخت. برای نمونه: مثبت بودن این قطب آهنربا= هایستگی این قطب آهنربا.
در روابط قراردادی قصد انشای اعلام شده طرف مبتکر راه ، خواه متضمن مفهوم پیشنهادی انشاء خواه متضمن قبول باشد را ایجاب می گویند. اولین قصد انشا وسیله اعلام = ایجاب
طلبیدن، طلب عقد کردن.
واجب کردن، واجب دانستن
پیشنهاد داد و ستد ( در برابر �قبول�، به معنی پذیرش پیشنهاد داد و ستد )