اگاهی دادن


    acquaint
    divulge
    herald
    speak
    report
    signalize
    threaten
    to inform
    to advise

فارسی به انگلیسی

اگاهی دادن با فروزه
flare

مترادف ها

brief (فعل)
مختصر کردن، کوتاه کردن، خلاصه کردن، اگاهی دادن

notify (فعل)
اعلام کردن، اخطار کردن، اگاهی دادن، اگاه ساختن، اعلام داشتن

inform (فعل)
اگاه کردن، گفتن، خبر دادن، اگاهی دادن، مطلبی را رساندن، چغلی کردن، خبرچینی کردن، خبردادن از، اطلاع دادن، مستحضر داشتن

apprise (فعل)
مطلع کردن، تقویم کردن، اگاهی دادن، براورد کردن، قیمت کردن

apprize (فعل)
مطلع کردن، تقویم کردن، اگاهی دادن، براورد کردن، قیمت کردن

پیشنهاد کاربران

آگاهی دادن: باخبر ساختن، مطلع ساختن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۹۹. )

بپرس