اویزان، فروهشته، مستحق اعدام، معلق، چیز اویخته شده
dangling(صفت)
اویزان
suspended(صفت)
اویزان، موکول، معلق، موقوف، موقوف شده
impendent(صفت)
اویزان، قریب الوقوع، تهدید کننده
pensile(صفت)
اویزان، اویخته
پیشنهاد کاربران
در گویش خمین به ( آویزان ) ( دُر ) گفته می شود بچه از درخت آویزان شده بود بَچَه اِز دَرَختَ دُر شده ید ( شُدَ بید )
flaccid
( آونگان ) آونگان. [ وَ ] ( ص مرکب ) در تداول عوام ، آونگ. دروا. معلق. آویخته. و فصیح آن آویزان باشد. بیت ذیل را در فرهنگها برای کلمه مثال می آورند : رفته با بازوش از تندی مرکب آستین گشته آونگانش از پهلوی استر پوستین. جلال الدین خوافی.
متصل بودن چیزی به جایی مانند گردنبند
وصل کردن چیزی، جدا شده، دراز
در گویش یزدی از کلمه ی اولنگون /olengun / به همین معنی آویزان استفاده می شود.