اویخته

/~Avixte/

    suspended
    hanging
    pending
    dependent
    floppy
    pendulous

فارسی به انگلیسی

اویخته از سیم
funicular

اویخته از طناب
funicular

اویخته بودن
hang, overhang, beetle, flow, trail

اویخته شدن
swag

مترادف ها

dropper (اسم)
قطره چکان، چکاننده، اویخته

flappy (صفت)
اویخته، شل و ول، اویزان و گشاد، گل و گشاد

flaccid (صفت)
سست، اویخته، شل و ول، چروک شده

pendent (صفت)
اویخته

hung (صفت)
اویخته، اویخت

underhung (صفت)
اویخته، پیش امده

pensile (صفت)
اویزان، اویخته

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
واژه ی آویخته از ریشه ی واژه ی آویختن فارسی هست
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
...
[مشاهده متن کامل]

ببینیم در زبان پارسی باستان آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

اویختهاویختهاویختهاویختهاویخته
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/زبان_فارسی_باستان
سردرگم و آویزان
ما آویخته ها به کجای این شب تیره بیاویزیم. . . !!
نگون . . . .
اون، آونگ، آویزان، پادرهوا، سرازیر، معلق، سرنگون
سردرگم و آویزان ، نگون ، سرازیر ، معلق ، آویز
فروهشته
آویزان
ریخته
نگون