prioritize
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
سبقت، برتری، تقدم، پیشی، امتیاز، اولویت، حق تقدم
ترفیع، مزیت، برتری، تقدم، رجحان، ترجیح، اولویت، صلیقه
برتری، تقدم، پیشی، تفاضل، اولویت، حق تقدم
پیشی، امتیاز، اولویت، حق تقدم
برتری، تفوق، استیلاء، تسلط، پیشوایی، اولویت
اولویت، نخست وزیری، دفتر نخست وزیری، مقام نخست وزیری
پیشنهاد کاربران
ولی ، ولایت ؛ بار معنایی که در صندوقچه و ساختمان این کلمه بر مبنای سخن خود این کلمه وجود دارد از اولویت و اول بودن منشعب شده است.
مفهوم ولایت و اولویت به معنی اول دوم نمودن کارها یا اهم و مهم نمودن در امور دارای معنا و مفهوم می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
در مورد اماکن ، ولایت یعنی مکانی که دارای والی می باشد و اوامر او در اجرای فرامین اولویت دارد.
مسیله ولایت و اولویت یک مسیله ای است که خداوند متعال در ذات عالم هستی قرار داده و تمام امور عالم بر مبنای ولایت ایجاد و بنا گردیده است.
اگر یک مثال کاربردی در عالم طبیعت داشته باشیم مانند درختی که ریشه ی آن اولویت در حفظ بقا و ادامه ی حیات آن داشته باشد.
در مسایل زندگی ما انسانها نیز که خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی در هر جامعه ای محسوب می شود شخص ولی به عنوان مولی و اول شخص در حفظ امنیت و نظم و نظام این واحد کوچک نقش آفرینی می کند و متولی امور زندگی می باشد.
مفهوم ولایت و اولویت به معنی اول دوم نمودن کارها یا اهم و مهم نمودن در امور دارای معنا و مفهوم می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
در مورد اماکن ، ولایت یعنی مکانی که دارای والی می باشد و اوامر او در اجرای فرامین اولویت دارد.
مسیله ولایت و اولویت یک مسیله ای است که خداوند متعال در ذات عالم هستی قرار داده و تمام امور عالم بر مبنای ولایت ایجاد و بنا گردیده است.
اگر یک مثال کاربردی در عالم طبیعت داشته باشیم مانند درختی که ریشه ی آن اولویت در حفظ بقا و ادامه ی حیات آن داشته باشد.
در مسایل زندگی ما انسانها نیز که خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی در هر جامعه ای محسوب می شود شخص ولی به عنوان مولی و اول شخص در حفظ امنیت و نظم و نظام این واحد کوچک نقش آفرینی می کند و متولی امور زندگی می باشد.
در پارسی میانه: فرتومی / پیشه
در پارسی نو: فرتوم
در پارسی نو: فرتوم
فرتوم = دارای اولویت
فرتومی = اولویت
فرتومی = اولویت
سرینگی به مانای سر بودن و برتری داشتن برابر نهاد شایسته ای برای اولویت است
پیشاوری؛ پیشاری؛
اولویت: آنچه یا آن که از نظر زمانی یا ارزش پیش تر یا برتر است؛ کاری که به خاطر اهمیت یا حق بودن باید پیش از دیگر کارها انجام داده شود. ( https://www. cnrtl. fr/definition/priorite )
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
لومریت lumerit ( پشتو: lumeritub )
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
لومریت lumerit ( پشتو: lumeritub )
آشکار است که نخستینگی نرمی و روانی ای ندارد،
در پارسیگ برای مفهوم اولویت واژهٔ زیبایی داشتیم که متأسفانه به پارسی نرسیده است:
در پارسیگ برای مفهوم اولینْ دو واژهٔ نخستین و فرَدُم بکار می رفتند و برای اولویت از فرَدُمیه بهره می بردند. فرَدُم را به پارسی بیاوریم، فَردُم یا فَرادُم را خواهیم داشت. فر یا فرا در این واژه همان پیشوند ( فر ) و ( فرا ) است. فراآمدن و فراآوردن و فرگشتن و. . .
... [مشاهده متن کامل]
معنای این پیشوندها: نزدیک، پیش و به سوی جلو است. دُم نیز پسوند تفضیل است همچون تر و ترین در پارسی کنونی.
فردم یا فرادم یعنی فراترْ نزدیک تر یا همان اولین ( نزدیک ترین چیزی که رخ می دهد و پیش می آید ) .
اولویت نیز به پارسی می شود فَردُمی یا فَرادُمی.
متضاد این واژه اَفدم بوده به معنای آخرین که در پارسی شاهد مثال دارد، از این واژه نیز می توان افدمی را ساخت به معنای تأخر.
در پارسیگ برای مفهوم اولویت واژهٔ زیبایی داشتیم که متأسفانه به پارسی نرسیده است:
در پارسیگ برای مفهوم اولینْ دو واژهٔ نخستین و فرَدُم بکار می رفتند و برای اولویت از فرَدُمیه بهره می بردند. فرَدُم را به پارسی بیاوریم، فَردُم یا فَرادُم را خواهیم داشت. فر یا فرا در این واژه همان پیشوند ( فر ) و ( فرا ) است. فراآمدن و فراآوردن و فرگشتن و. . .
... [مشاهده متن کامل]
معنای این پیشوندها: نزدیک، پیش و به سوی جلو است. دُم نیز پسوند تفضیل است همچون تر و ترین در پارسی کنونی.
فردم یا فرادم یعنی فراترْ نزدیک تر یا همان اولین ( نزدیک ترین چیزی که رخ می دهد و پیش می آید ) .
اولویت نیز به پارسی می شود فَردُمی یا فَرادُمی.
متضاد این واژه اَفدم بوده به معنای آخرین که در پارسی شاهد مثال دارد، از این واژه نیز می توان افدمی را ساخت به معنای تأخر.
واژه اولویت
معادل ابجد 453
تعداد حروف 6
تلفظ 'o[w]laviy[y]at
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: اَولویَّة]
مختصات ( ا ُ لَ یَّ ) [ ع . ] ( مص جع . )
آواشناسی 'owlaviyyat
الگوی تکیه WWWS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 4
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد 453
تعداد حروف 6
تلفظ 'o[w]laviy[y]at
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: اَولویَّة]
مختصات ( ا ُ لَ یَّ ) [ ع . ] ( مص جع . )
آواشناسی 'owlaviyyat
الگوی تکیه WWWS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 4
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
🇮🇷 همتای پارسی: نخستینگی 🇮🇷
اولویت = بریّت
متولی = سریّت
متولی = سریّت
پیشینگی
پیش نیاز
الَویّت:فَراتُمی برگرفته از فرهنگ پهلوی.
ترتیب
برتری= الویت= پیش روا، پیشینگی، یکینگی، نخستینگی، اولیک، هدف مهین تر
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
... [مشاهده متن کامل]
نویسنده:
# امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
# آسانیک گری
# asanism
# asaniqism
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
... [مشاهده متن کامل]
نویسنده:
# امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
# آسانیک گری
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر
برگزیدن و استفاده کردن و به کار گیری
محل دادن ، اعتنا کردن ، اولویت دادن به کسی ، اهمیت دادن به او
پیش داشت
به عربی میشه أولویة نمیدونم حالا ریشه فارسی داره یا اصلا عربیه
این واژه همخانواده اولی است و همه اینها از اول گرفته شده اند که خود این واژه " اول" ایرانی است
چیزی که بر مخالفش مورد انتخاب قرار می گیرد.
اُلَویَّت
پیشینِگی، یِکینِگی
پیشینِگی، یِکینِگی
اولویت حق تقدم اولی = priority
هدف مهم تر
Pridity دوستان عزیز برای اسفاده این کلمه می توان گفت ـ
The first pridity goes to price
خب اینجا به عنوان مثال گفته میشود ، ، ، ، ، اولویت اول قیمت است ـخب برای اینجور جمله ها می توان از کلمه ی goes بعد از pridity استفاده کرد ☺☺
خب اینجا به عنوان مثال گفته میشود ، ، ، ، ، اولویت اول قیمت است ـخب برای اینجور جمله ها می توان از کلمه ی goes بعد از pridity استفاده کرد ☺☺
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)