اول

/~avval/

    first
    foremost
    front
    head
    initial
    superior quality
    first-rate
    prime
    superior qulity
    [adv.] firstly
    [n.] beginning

فارسی به انگلیسی

اول به کسی سلام کردن
accost

اول بودن
lead

اول ژانویه
new year's day, new years (d

اول شخص
first person

اول شدن
win, place

اول ماه
new moon

اول همه
foremost

اول و اخر
alpha and omega

اول کار
embryo

مترادف ها

initial (صفت)
ابتدایی، اصلی، بدوی، اولین، اول، نخستین، اغازی، واقع در اغاز

prime (صفت)
اصلی، باستانی، بهترین، برجسته، عمده، درجه یک، اولیه، اول، نخستین، نخست

first ()
اولین، اول، نخستین، نسختین

پیشنهاد کاربران

اوّل:اَ ول:ازوِل آغاز کن. وِل :صفر ( سپهر ) .
شمارش اعداد ریاضی و هندسه و نجوم. در جهان پارسیان بودند و شکل اعداد لاتین متعلق به ما است و این شکل و صورت کنونی را ریاضیدانان ایرانی بازم برای اعراب نوشتند ولی اعداد ما را اسکندر به یونان برد و یونانیان دریا نورد آن را چون بسیار زیبا خوانا است به سرتا سر عالم بردند و ما خودمان باز با اعدادی که برای عرب تنبل نبشته بودند با همان سر و کار داریم که اگر مگسی بر صفحه بنیشیند عدد صفر خواده میشود و عددی که زیبا بود به غرب یغما شد نا گفته نماند کهعرباز خودحروف عدد ابجد به سه طریق ساخت که ابجد کبیر آن بدین صورت است. الف یک ب 2ج3د4ه5و6ز7ح8ط9ی10ک20ل30م40ن50س60ع70ف80ص90ق100ر200ش300ت400ث500خ600ذ700ض800ظ900غ1000
...
[مشاهده متن کامل]

این حروف تمام ریاضی عرب است که آن را حضرت رسول اکرم با زیرکی و امعان اندیشه به عرب آموخت

واژه اولا avvela واژه ای پهلوی است که در زبان عرب به اول درآمد و ساختار اولاً را نیز پدید آورد
وگرنه برابرهایی چون نخست، آغاز، اوان و . . . را داریم و این سخن از روی بی واژه بودن نیست
اینکه چون یک ساختار مانند اً در عربی وجود دارد سبب شود گمان را بر عربی بودن این واژه بگذاریم مانند این است هر واژه ای که با ال آغاز می شود را عربی بدانیم!
...
[مشاهده متن کامل]

واژه اول
معادل ابجد 37
تعداد حروف 3
تلفظ 'avval
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی، مقابلِ آخر، جمع: اَوائِل]
مختصات ( اَ وُ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'avval
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
این واژه در پهلوی اولا ( avlaa ) بوده که به مانند بسیاری از واژگان دیگر از پارسی وارد عربی شده و امروزه عربی دانسته می شود!
ترکی خراسانی: اول: فعل باش باشی است
به آقای علی همتی:در این واژه نامه ننوشته، اَوَّل، avval، نوشته است، اول، ul، به چَمِ وزن نه چَمِ یکم.
در کردی کرمانشانی په ر ( par ) هم می گوییم
متاسفانه تقریبا در تمامی واژه نامه ها این لغت را عربی دانسته اند، در حالی که این لغت کاملا پهلوی است و از فارسی به زبان عربی رفته است، برای صحت می توانید به واژه نامه پهلوی در اینترنت نگاهی بیندازید.
در پهلوی
naxvist و nazdist: نخست
fratom و frāhist: نخستین، اول ترین
frātomih: الویت
بدایت
او اول کسی بود که . . . . . . . . . . . . . .
واژه آیوا ( هخامنشی ) جایگزین درخور و برازنده ای برای واژه اول میباشد
اَوِل یکی از کلمات فراموش شده ی معماری در زبان و گویش لاری محسوب میشود که در تاریخ و ادبیات و فرهنگ این دیار به دست فراموشی سپرده شده است. اَوِل در زبان و گویش لاری به معنای سقف ( خانه و هر فضایی که در
...
[مشاهده متن کامل]
آن حضور داریم ) گفته میشود. و در شرایط و موقعیت های مختلف به معنای سرپناه و آسمان نیز مرتبط میشود. زِرِ اَوِل نیز در گویش لاری به معنای زیر سقف گفته میشده. که کاربری های متفاوتی را در آن زمان به وجود می آورده.

اَوِل یکی از کلمات فراموش شده ی معماری در زبان و گویش لاری محسوب میشود که در تاریخ و ادبیات و فرهنگ این دیار به دست فراموشی سپرده شده است. اَوِل در زبان و گویش لاری به معنای سقف ( خانه و هر فضایی که در
...
[مشاهده متن کامل]
آن حضور داریم ) گفته میشود. و در شرایط و موقعیت های مختلف به معنای سرپناه و آسمان نیز مرتبط میشود. زِرِ اَوِل نیز در گویش لاری به معنای زیر سقف گفته میشده. که کاربری های متفاوتی را در آن زمان داشته است.

اول واژه ایست ایرانی. در اوستا اَئِوَ به خط اوستایی ( 𐬀𐬉𐬎𐬎𐬀 ) میباشد{رجوع به واژه نامه ی اوستایی}. در پهلویگ اِوو یا آسل, ایوک. ای که در پایان واژه ها میآید برای نشان یکی بودن. مانند :دستی:یک دست. در پهلویگ بوده است : دستیو، دست ایو،
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین در نسک های پازند واژه ی: فرگرد اول ( 𐬟𐬀𐬭𐬔𐬀𐬭𐬝. 𐬀𐬎𐬎𐬀𐬮 )
اول اوستاییست ولی چون در زبان اوستایی واک لام نداریم ائو و در گویش پهلویگ لام به آن افزوده میشود .
عرب ها واک V ندارند و واک واو رو w u میخوانند در لهجه ی عربی اول را awal خوانند. مانند نگر که نظر یا پانیذ که فانید دستگرد که دستجرد خوانند

اوّل=دوستر مهمتر و این واژه اصلا یک تنها نیست و نمیتوان کسی که مقام اول را کسب کرده بگوییم مقام یکم شد اول یعنی انچه دوست داشت انچه اولا تر و بهتر بود و به همین خاطر یکی از صفات خداوندی هم است اگر اولی نباشد دومی و الی آخری هرگز به وجود نمی آید و در عربی هم یکمی واحد و یا احد نام دارد
اولِ بار، در گویش شهرستان بهاباد به معنای اولین کار و مترادف ( اولْ از همه ) ی لهجه ی تهرانی است.
این واژه آریایی است ؛
واژه آریایی اول ( av el ) از ریشه av ( یکم ) و پسوند اِل el ساخته شده که واژگان اَو av ( یکم ) و ایو ēv ( یک ) هر دو در نوشته های اوستایی زپت ( ضبط ) شده اند. هم اکنون مردمان اصفهان لپز ( لفظ ) درستتر اول را به کار میبرند که همان avel باشد. پسوند اِل نشانگر دارندگی است ولی پسوند *یِل که گویشی دیگر از اِل باشد در گویش تبرستانی ( مازندرانی ) نشانگر فاعل است و به معنای گذارندگی و نهندگی به کار میرود. یِل و اِل شاید از هشتن - هلیدن ( گذاشتن - گذاردن ) گرفته شده باشند که از هل واژه کارهل ( فاعل ) را به دست آورده ام.
...
[مشاهده متن کامل]

نمونگان:
اول ( یکمین )
کاهل ( کاهیده - کاسته مند )
کامل ( به کام شده - دلخواسته - پسندیده )
شامل ( به درون کشیده شده همخانواده با آشامیدن. در اوستایی شام=پذیرفتن )
پازل ( فاضل - سرریز شده - از پاختن - پازیدن. همخانواده با فاضلاب )

واژه ایو ēv از او av ستانده شده زیرا در زبان پارسی با کشاندن یک صدای کوتاه هالت افزونگی و پایندگی پیدا میشود که هالتی مانند صیغه مبالغه در زبان عربی باشد. نمونگان:
پر ( دوروبری ) ←پیر ( پیرامون - دوروبر )
تر ( دوری - آن سری ) ←تیر ( دور - آن سر ) در کابل به پیاده رو روبرویی �تیر� میگویند.
یادآوری: تیر ( ابزار جنگی ) در گذشته تیگر بوده و از ریشه تر نیست.
سر ( پُری - لبریزی ) ←سیر ( پُر - اشباع )
زو zav ( توان - زندگی، زوار=پرستار یا نیرومند ) ←زیو ( توانا←زیویدن =توانا - زنده )
اوav ( یکم ) ←ایو ( یک ) مانند ایوواژ ( یک گفته=جمله - در دستور زبان ) و ایوور ( یک باور=یقین ) ایویچ ( یکی از همه=فقط ) .

*پیرس: tabarestan. ir/dictionary

این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
آدی ãdi ( سنسکریت )
دَپیک dapik ( کردی: دَسپیک daspik )
اوسَب usab ( سنسکریت: اوتْسَوا utsavã )
لَپور lapur ( پشتو: لاس پوری lãspuri )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس