throne
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
تخت، عرش، سریر، اورنگ
پیشنهاد کاربران
اورنگ همان حلقه یکپارچگی هست که در سنگ نگاره های ساسانیان بوضوح دیده میشه که فروهر سوار بر اسب ، اورنگ را به شاهنشاه میدهد، نشان شایستگی و عهد و پیمان برای حفظ حلقه
اورنگ: این واژه در اوستایی: ایرینگه iringa به معنی صورت فلکی خرس بزرگ، دب اکبر؛ در پهلوی: اَورنگ awrang به معنی شکوه و اورنگیها: یعنی شکوهمندانه.
پات
هفت اورنگ [هفت تخت پادشاهی]
هفت اورنگ مهین : دب اکبر، هفت برادر، ملاقه ای و. . .
هفت اورنگ کهین :دب اصغر
هفت اورنگ مهین : دب اکبر، هفت برادر، ملاقه ای و. . .
هفت اورنگ کهین :دب اصغر
اسم خوبیه
و تک . . .
و تک . . .
اسم تکی خوبه . .
اورنگ : سریر ، تخت پادشاهی، اورنگ. عرش.
اورنگ : تخت پادشاهی، فر و زیبایی.
اورنگ: دکتر کزازی در مورد واژه ی "اورنگ " می نویسد : ( ( اورنگ به معنی تخت پادشاهی است. گِرْشْویچ، ایران شناس انگلیسی، اورنگ را برآمده از ابی فرننگه abi - farnanga در پارسی باستان دانسته است که ریخت کهنتر آن ابی خورنهه abi - xwarnaha بوده است. فرننگه، در این آمیغ، گونه ای صفت بوده است، بر آمده از فرنهfarnah، ریخت پارسی" فر "یا"فره". آنچه انگاره ی ایران شناس را نیرو می بخشد، کاربرد واژه ی اورنگ است در کنار فر در شاهنامه:" فر و اورنگ" گاه نیز، به جای" او رنگ" اورند به کار رفته است. گرشویج این آمیغ را در شاهنامه بسیار کهن می داند و ریخت پارسی آن را در فر نه ابی فرننکه farnah - abifarnanga باز می سازد. نمونه را، استاد فرموده است ) ) .
... [مشاهده متن کامل]
( ( �گر ایدون که آید زمینو سروش،
نباشد بدان فرّ و اورنگ و هوش ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۴۱۹. )
... [مشاهده متن کامل]
( ( �گر ایدون که آید زمینو سروش،
نباشد بدان فرّ و اورنگ و هوش ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۴۱۹. )
اورنگ = اورند ، تخت ، سریر
واشر - قطعه ای که درلوله یا بین پیچ قرار میدهند
باشکوه
اورنگ هم میشه جا و مقام و هم تخت و صندلی
بنظر اورنگ یه کلمه اصیل ایرانی و خیلی قدیم است
اریکه
ستاره ی تنها
تخت
ادراک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)