dismantle, dismount, disassemble
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
دور انداختن، اوراق کردن
پیشنهاد کاربران
(
. کَ دَ ) [ ع - فا. ] ( مص م . ) ( عا. ) 1 - ورق ورق کردن ، اجزای چیزی را از هم جدا کردن . 2 - با ضربه از پای درآوردن ، ناقص کردن . 3 - روحاً و جسماً ذلیل و ناتوان کردن. ازهم باز و پاشیده کردن صفحات کتاب یا اجزاء دستگاهی .
. کَ دَ ) [ ع - فا. ] ( مص م . ) ( عا. ) 1 - ورق ورق کردن ، اجزای چیزی را از هم جدا کردن . 2 - با ضربه از پای درآوردن ، ناقص کردن . 3 - روحاً و جسماً ذلیل و ناتوان کردن. ازهم باز و پاشیده کردن صفحات کتاب یا اجزاء دستگاهی .