اواز

/~AvAz/

    call
    chanson
    sing
    song
    voice
    tune
    note
    (sung) by...
    warble
    croon
    tune or melody (not limited in time by notes)
    fame

فارسی به انگلیسی

اواز التو
alto

اواز بدون همراهی موسیقی
a cappella

اواز بم
basso

اواز تحریردار
yodel

اواز خطابه مانند
recitative

اواز خوان
warbler, table, crooner, singer, songster, vocalist

اواز خوان باریتون
baritone

اواز خوان دوره گرد
busker

اواز خواندن
descant, sing, vocalize, croon, to sing (a melidy)

اواز خواندن با اشتیاق و صدای بلند
troll

اواز خواندن به نوبت
troll

اواز خوانی
song, sing

اواز دادن
to call out

اواز دسته جمعی بدون ساز
part song

اواز دلنواز
lilt

اواز دهل
drum, drumbeat

اواز دهل مانند
high-sounding

اواز رپ
rap

اواز سوپرانو
soprano

اواز گهواره
cradlesong

مترادف ها

tune (اسم)
اواز، اهنگ، رنگ، نغمه، لحن، خنیا، اهنگ صدا، نوا، لحن تلفظ

air (اسم)
هوا، باد، جریان هوا، فضا، نسیم، استنشاق، هر چیز شبیه هوا، نفس، شهیق، سیما، اوازه، اواز، اهنگ، نما

song (اسم)
غنا، اواز، سرود، تصنیف، شعر، ترانه، سرود روحانی، نغمه، خنیا

sing (اسم)
اواز، سرود، تصنیف

croon (اسم)
اواز، زمزمه

singsong (اسم)
اواز، سرود یک نواخت، یک وزنی

پیشنهاد کاربران

آواز، آواژ، آواک
با قرار گرفتن آ سرکش در قبل از واک یا واز یاواژ ساخته شده و به معنی تولید و ایجاد واژها یا واجهای بالا و بلند است.
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
اوازاوازاوازاواز
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

اوازاوازاوازاوازاواز
آواز: توضیح و تشریح مفهوم نهفته در کلیدواژه ی آواز در متن تحلیل شده ی زیر تبیین گردیده است ؛
تلفظ voice وُیسْ وُیْز آواز واژ واژه واج ؛
در قوانین نگارش و صورتگری حروف و آوای حروف با توجه به نزدیکی محل صدور آوای یکسری از حروف از ابزارهای کلامی مثل لب و دندان و سقف دهان و حلق و زبان، دو حرف ( ف و ) و ( ض س ) قابل تبدیل به همدیگر هستند. و همین رویه هم باعث ایجاد زبان ها و لهجه ها به مرور زمان می شود. بر همین مبنا ریشه ی اصلی این کلیدواژه فُویْض منشعب از مفهوم وُیْس و با نگارش لاتین voice می باشد. کلمه ی ( تلفظ ) مفهومی است که با آوای کلمه در عالم واقع مرتبط است. اگر این کلیدواژه را بخواهیم سیقل بیشتری بدهیم و مفهوم این کلیدواژه را تیزتر کنیم به صورت اِوُیس و با نگارش لاتین evoice مرتبط با کلمه ی آواز و آوا می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

کلیدواژه ی voice از اون دست کلماتی است که نیاز به نصب درب و پنجره برای ورود به ساختمان این کلمه و بیرون زدن نور مفهوم این کلمه دارد. بر همین مبنا اگر افزونه ی حرف ( آ ) را برای این کلمه به عنوان باب ورود به کلمه و حرف ( س ) را تبدیل به حرف ( ز ) کنیم کلیدواژه ی آواز به راحتی در مفهوم این کلمه قابل رؤیت می شود.
به گونه ای که اگر بخواهیم آوای حروف و کلمات را با نوشتن به زنجیر بکشیم و آوای مادی را به آوای معنایی یا اصطلاحاً فریاد مادی را به فریاد خاموش با ایجاد سکوت تبدیل کنیم در واقع کلمات را از آواز و تلفظ انداخته ایم ولی بر مبنای قرارداد و استانداردی که برای نگارگری آنها در جوامع بشری به صورت قانون درآمده دوباره می توان آنها را با داشتن سواد خواندن به آواز در آورد و تلفظ کرد.
به گونه ای که در روند تکامل نگارگری حروف و کلمات اگر از زاویه ی قانون افزونه ها به کلمه ی وُیس حرف نفی ( ن ) را هم اضافه کنیم کلمه ی نِوُیْس و نویسه و نویسندگی و نوشتن به معنی از آواز انداختن واژه ها و ایجاد سکوت به عنوان فرصتی برای تفکر قابل رؤیت می شود. یعنی مفهوم نویسندگی به معنی از آواز انداختن حروف در صدور واژه ها و ایجاد سکوت و به تعبیری ایجاد یک فضایی پر از فریاد خاموش جهت شنوا شدن تفکر و شنیدن سخن و آواز واژه ها می باشد. نویسنده سرچشمه ی صنف صنوف است و صدای اصناف نویسندگان هستند و صدای نویسندگان آواز واژه ها در یک فضای پر از سکوت هستند.
ویژگی واژه ها هم واضح کننده مفاهیم در تأمین نیاز صنوف و نفوس فعال در اصناف است.
قانون بار منفی با افزونه ی حرف ( ن ) در بسیاری از کلمات قابل رؤیت است مثل خیل و نخیل یا شیب و نشیب یا جم و نجم و. . . و پسوند دگی در کلمه ی نویسندگی برای ایجاد یک اسم فعال در بسیاری کلمات دیگر مشهود است مثل ؛ زیبندگی سازندگی زندگی شرمندگی رانندگی درندگی درماندگی واماندگی دوندگی دوزندگی بندگی خوانندگی و. . .
اگر هم بخواهیم از این مسیر به دنیای علم و عالم ناشناخته ها ورود کنیم مفاهیمی مثل فوض و فیض و فیزیک و وسایل و افزایش و . . . در این کلمه قابل مشاهده می شود.
و نظریه گسترش جهان و اصطلاح بیگ بنگ با کلیدواژه ی آواز مرتبط با کلمه ی آباز و باز و بسط و نهایتاً فیصله یافتن و شروع یک فصل جدید در عالم هستی قابل اثبات می شود.
واژه ؛ تعاریفی که از کلمه ی واژه که خودش نیز یک کلیدواژه می باشد و کلمات هم خانواده با کلمه ی واژه بر مبنای قوانین ایجاد کلمات می توان تعریف کرد بدین شرح می باشد ؛
در قانون ایجاد کلمات، اگر فقط از زاویه ی حرف ( ژ ) در کلمه ی واژه نگاه کنیم قابل تبدیل به ( واجه وازه واچه واشه واسه ) می باشد. که هر کدامشان در جهات کاربردی مختلف ایجاد کلمه می کنند. کلماتی که به مانند کال آبی که جریان در آن سیال و پاسکال باشد در جایگاه خودشان در زنجیره کلمات هدایتگر جریان مفاهیم هستند. و این زنجیره ی کلمات هم خانواده هستند که باعث ایجاد یک نمای کامل از کلمات با مفاهیم خودشان در ذهن ایجاد کلام می کنند. هر کلمه به تنهایی به مانند کلمن آبی است که آب در آن فقط ذخیره شده باشد و جریانی نداشته باشد. ولی وقتی کلمات هم خانواده را با هر کلمه به قلم می کشیم جهت جریان را می توانیم پیدا کنیم که از چه سرچشمه ای جریان پیدا کرده و چه زمینی را مشروب می کند. هر کلمه مکملی است برای کلمات قبل و بعد از خودش. منتها پیدا نمودن جایگاه هر کلمه در میان کلمات هم خانواده و جانمایی آن در مکان خودش نیاز به درک قوانینی هستند که باعث ایجاد کلمات می شوند.
اگر قانون حرف ( و ) رو هم به همراه قانون تلاطم حروف در قالب یا پاتیل کلمه لحاظ کنیم قابل تبدیل به حرف ( ف ) می باشد و کلماتی مثل فحش و فاحش قابل ایجاد می شود. و باعث به میان آمدن مقوله ای به نام فهم و فاهمه و حافظه و حفاظت و مراقبت در تبدیل شدن مفاهیم به عملکردها در عالم واقع می شود.
کلماتی که در فضای اطراف کلمه ی واژه وجود دارد عبارتند از ؛ ( ویژه ویژن واژن ویژگی واژه واضح فصیح فحش فاحش وجهه وجیه جهت مواجهه ورژن ویراژ وراج ورجه وورجه وروجک ویژوال ویروس ورساچه ورساژ وویس وُیْز واژگان واژگون وازه بازه بسط و . . . )
واژه؛ واژه ها هم حرف هستند و هم کلمه. چون واژه ها بازه ای از آواز و voice و تلفظ حروف و کلمات است.
هر واژه دارای یک ویژگی و یک وضوحی از مفاهیم می باشد
ویژگی هر واژه، وجهه و وضوح آن واژه می باشد.
هر واژه مفهومی را از خود به بیرون صادر می کند یعنی واژه واریز کننده مفهوم از درون به بیرون از خودش می باشد.
هر واژه قابلیت وارسی کردن دارد. واژه ها به دلیل عمقی که در درون خود دارند امکان پدیده ی وارسی نمودن را ایجاد می کنند.
واژه، واضح کننده ی وجهه ی مفاهیم است یعنی دارای یک صورت واضحی از مفاهیم می باشد.
وجهه ی هر واژه جهت دهنده و مواجه کننده ی ذهن به سمت مفهوم یا صورت آن واژه می باشد.
ویژگیِ هر واژه، ویژْ و ویراژ دهنده بودنِ ذهن به سمت ورژن اصلی خودش می باشد یعنی ذهن به سمت یک مفهوم اصلی ویراژ می یابد.
ویژگی واژه این است که به ذهن و نهایتاً جسم قدرت ویراژ می دهد. اینکه گفته می شود زبان ابزار راهبری فاهمه است تایید کننده ی این مطلب می باشد.
وجهه ی هر واژه باعث مواجه شدن ذهن به سمت یک مفهوم است.
واژه ها وجیه هستند یعنی دارای یک وجه ای می باشند.
ویژگی واژه، ویژوال بودن آن است یعنی قابلیت ایجاد وُیْس یا وُیْز و آواز دارد.
واژگان قدرت واژگونی در مفاهیم را دارند یعنی دارای ساخته شدن و ساقط شدن یا سخت شدن و سقط شدن هستند یا دارای پستی و بلندی، مترادف و متضاد، چپ و راست، قبل و بعد و. . . می باشند. به گونه ای که اگر واژه ها در جایگاه و زنجیره خودش استفاده نشود هر واژه اختلاف فاحشی از جایگاه مفهومی خودش می گیرد و واژه تبدیل به فحش می شود. و واژه ای که باید ورزیدگی بیاورد مبتلا به وِزر در أعمال ما می شود و این نیاز به بازچینی و حفظ و حفاظت و مراقبت دارد.
هر واژه یک وجهه ای دارد و وجهه هر واژه جهتی را برای مواجهه شدن مشخص می کند.
هر واژه دارای یک وازه یا بازه ای از مفاهیم می باشد.
واژه ها دارای آواز هستند و آوازها ایجاد کننده ی تلفظ هستند.
واژه ها قدرت باز و بست و انبساط و انقباض دارند. یعنی برای انشعاب و ایجاد مفاهیم، از ریشه های آنها به ریشه ها یا اصطلاحاً بن واژه و مصدر حروف افزوده یا کاسته می شود و قانون حذف و اضافه و افزونه ها را پدید می آورد. مثلاً کلمات ( واژه ویراژ ورژن وجه ) نمونه ی بارز این قانون در این توضیح می باشد. مثلاً وقتی حرف ( ر ) با ذات تکرار گونه ای که در آوای خودش دارد و در میان کلمه ی واژه افزوده و جانمایی می شود نشان دهنده یک عملی انرژی دار برای آن واژه می باشد. یا به نوعی علم واژه به عمل واژه منتهی می شود.
به هر حال مفاهیمی که واژه ها از خودشون نشون می دهند انگار که از یک چشمه جاری شده باشند و از این چشمه انشعابات مختلفی ایجاد شده که باعث ایجاد زبان ها و لهجه ها شده است. زبان هایی که از زیب شدن حروف شکل گرفته و با لهجه ها می شود زبان ها رو هلاجی کرد و ارتباط مفاهیم رو به همدیگر در مقوله ی زبان شناسی پی برد.

آواز: آوازه، شهرت، بانگ، خواندن، آوا
{آواز} بُنِ کنونیِ {آواختَن} است که چنین ساختاری دارد:
1 - آ:پیشوند است که در {آرامیدن، آسودن، آشفتن. . . . } می بینیم.
2 - واختَن:به چمِ {صحبت کردن، گفتن} است.
بِدرود!
آواز واژه ای فارسی است که از �ایواچ� فارسی میانه و به معنای صدای انسان گرفته شده است این واژه در اوستا بصورت �واک� آمده است که با واژه �وک� در سانسکریت هم ریشه است و واژه فرانسوی �وکال� برگرفته از آن می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

در پاسخ به پانترک ( اوزرا ) باید بگویم :
1 - واژه هایی که نام برده اید بیشتر فارسی هستند و ارتباطی با ترکی ندارند همانند :
پیاز - ساز - باز - آراز - دراز - راز - هراز - تراز و فراز
2 - واژه کیراز یونانی و برگرفته از گیلاس فارسی است .

در گویش تاتی به برقص اواَز گفته میشود.
صدا ، بانگ، نغمه ، سرود ، آهنگ
آواز ( AVAZ ) واژه ای پارسی است.
در ریخت های آریایی:
اوستایی:
UXTA ( اوختَ )
A - VAXSH ( آواخش )
VAC ( وَک )
پهلوی:
AWAZ ( آواز )
AVAC ( آواک )
سانسکریت:
...
[مشاهده متن کامل]

AVACI ( اَواکی )
VAVACA ( وَواکَ )
VACAYATI ( واکَیَتی )
AVOCAM ( اَوُکَم )
نکته: ( واژه، واژ، واز ) همریشه با ( آواز، آوا، آواک، واک، واج ) است.
واژگان دیگر شاخه های زبانی هند و اروپایی که از واژه ( آواز ) ریشه گرفته اند:
یونانی: OPA
لاتین:
VOX ( به چَم: صدا ( آوا ) )
VOCARE ( به چَم: تماس گرفتن، زنگ زدن )
فرانسه:
VOISER ( به چَم: دیدن )
ایسلندی کهن: OMUN
لتونی: WACKITWEI, EN - WACKEMAI
ایرلندی کهن: FUAIM, FOCCUL
پَسگشت ( =مرجع ) : برگه 73 از نبیگِ ( فرهنگ ریشهِ هایِ هند و اروپاییِ زبان پارسی ) .

اواز
فروکاستنِ تکواژهایِ کارواژه یِ ( آواختن ) یا آوازیدن
1 - پیشوندِ ( آ )
2 - واختن یا وازیدن ( بُن کنونی: واز ) و ( نشانه مصدریِ "یدن" )
پیشوندِ ( آ ) پیشوندی برای " ورود به یک حالت یا کیفیت یا تجربه یِ جدید و تازه " است.
...
[مشاهده متن کامل]

کارواژه "واختن" با بُن کنونیِ "واز" در پارسیِ میانه به چمِ "گفتن، صحبت کردن" بوده است که با "واژه، واج، واک و. . . " همریشه است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
کارواژه "نِواختن" یا "نِوازیدن" نیز از
1 - پیشوندِ "نِ"
2 - واختن یا وازیدن ( بُن کنونی: واز ) و ( نشانه مصدریِ "یدن" )

آواز مایه اکنون کارواژۀ آواختن است .
wāxtan : صحبت کردن ، حرف زدن - � واز
āwāxtan : آواز خواندن ، صدا دادن - � آواز
آواز
آواز = آ، واز/باز
آ = آواز و یا صدا
واز/باز = بازکردن، بازگشتن.
نماز از برای همین ساخته شده تا ما با ( گفتار نیک ) عادت نمایم.
همین که میگویند نیایش ( دعا ) پذیرفته میشود زیرا ما در بین یک پرده هستیم و آواز میرود و تصادف کرده و پس می آید.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر ما پوچ و تهی میگویم برای ما پوچ و تهی پس می آید.
اگر نیک و خوب میگویم برایم ما نیک و خوب می آید.
اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک.
نماز صنف آموزش گفتار نیک است.
آواز = آوا و یا صدا باز کننده و بازگردنده.
آدم = آواز دم دار و یا آواز نیرومند.

بیشتر واژگانی که پسوند 《آز》دارند، فارسی هستند ، مانند=نماز، ناز، گاز، باز، ساز، نیاز، پیاز، راز، آواز و. . . .
حالا برخی ها به عیوض عربی که در لهجه ی ترکی میشود عیواض میگویند ترکی است. 😂بیشتر مثال هایی هم که برای پسوند《آز》میزنندهم فارسیه.
آواز از دسته کلمات تورکی است. که آخرشان آز دارد. مثل ساز ( ساز قالماق. ساز چالماق ) باز ( پرنده ی باز. عادت کردن ) . آراز. پیاز. داز. راز. یاز. ایاز. ایواز. دیاز. دراز. هراز. تراز. کیراز. بیراز. فراز. . .
ترنم
آواز:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " آواز" می نویسد : ( ( آواز با همین ریخت در پهلوی به کار می رفته است . ستاک واژه ، همان است که در ریخت واژ در " واژه " نیز دیده می آید . " واژ " بُن ِ اکنون است از واختن wāxtan در پهلوی که ریختی است کهن تر از "گفتن " ریخت هایی دیگر از این ستاک باژ و واج است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( گواهی دهم ؛کاین سخن راز اوست
تو گویی دو گوشم بر آواز اوست ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 208 )

زخ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)