واژه اهل
معادل ابجد 36
تعداد حروف 3
تلفظ 'ahl
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی، جمع: اهالی]
مختصات ( اَ ) [ ع . ]
آواشناسی 'ahl
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
واژگان مترادف و متضاد
be open to
سلیم
اهل: جز معنی هایی که گفته شد همنشین، هم نشینان هم معنی می دهد مانند اهل دوزخ: همنشینان در دوزخ یا همنشین دوزخ یان.
گرامیان
این دیدگاه که این واژه بود و نبودش یکی است، یا نبودنش چیزی از زبان نمی کاهد دیدگاه نادرستی است.
اگر گردانندگان آبادیس، دست همه ی کاربران را برای پیشنهاد باز گذاشته اند برای این است که واژگانی پارسی در جای واژگان ناپارسی پیشنهاد شود.
... [مشاهده متن کامل]
وگرنه چگونه واژه ی اهل را از این برترین سخن پندآموز جناب مولوی پاک کنیم، که فرموده:
من ندیدم در جهان جستجو
هیچ اهلیت به از خلق نکو
سلیم
اهل: ماندگار مانند اهل خانه یعنی ماندگار خانه یا ماندگاران خانه.
دوستار مانند اهل کتاب یعنی دوستار کتاب.
خاستار مانند اهل دوستی یعنی خاستار دوستی.
پایبند مانند اهل عبادت یعنی پایبند ستایش و نیایش
آهِل، آهَل: ١. زندار؛ خانوادەدار ۲. آباد، آبادان ۳. آبادگر، آبادکننده
اهل به معنی ساکن و مقیم
معانی مختلفی داره، ولی وقتی میگیم اهل مسافرت هستی یا اهل دود و دمی
اهل اینجا به معنی : علاقمند، کسی که علاقه به انجام کاری دارد
اهل کجایی ؛ جایگاه زادروزت =جایگاه زادروز =جای زادروز = جازادروز
اهل کجایی ؛ واسه کجایی
اهل ؛ واسه
راغب
باشنده ( در برخی باره ها )
نمونه:
فرمانِ بدار آویخته شدنِ شش زندانی سیاسی از باشندگانِ ( باشنده به آرش �اهل� ) خوزستان پذیرفته ( تایید ) شده است.
اهل : صاحب
باذن اهلهن* ( نساء ۲۵ ) : به اجازه صاحبشان*
جا ی باش
بهی است، چون همه مینای اهل را در خود دارد
مقیم
اهل به عربی میشه خانواده یا خاندان
این کاره
این واژه در پارسی اضافه و افزوده هست و میتوان بی از انکه این واژه را بکاربرد نیز مراد خود را به شنونده رساند
نمونه
اهل شیراز ک میشود مردم شیراز خاندان شیراز
اهل کار نیستی ک میشود کاری یا کارکن نیستی
اهل کتاب پارسیش میشه دارای کتاب
اهل: غیر محجور را اهل می گویند و در لغت به معنی شایسته آمده است.
کلمه ( اهل ) به طوری که راغب گفته به معنای هر آنکس و یا کسانی است که نسبت و یا خاندان و یا غیر آن دو از قبیل دین و شهر و یا صنعت ایشان را یکی می کند، مثلا می گویند اهل فلان شخص ، یعنی زن و بچه و خادم و سایر کسانی که از او می خورند، و باز می گویند اهل فلان شخص ، یعنی همه کسانی که به او منسوبند، مثل عشیره و نوه و نتیجه های او که عترت اویند، و باز گفته می شود اهل همدان ، یعنی همه کسانی که در شهر زندگی می کنند، ( و یک نقطه از زمین همه را در خود گنجانیده ، و وحدتی میان آنان برقرار کرده ) ، و باز گفته می شود اهل فلان دین ، یعنی همه افرادی که متدین به آن دینند، ( و وحدت دین همه را یکی کرده ، و وحدتی به کثرتشان داده ) ، و نیز گفته می شود اهل کارخانه پارچه بافی ، و یا اهل صنعت که داشتن صنعت وحدتی به آنها داده ، و یا اهل فلان صنعت خاص ، که شامل همه اساتید آن صنعت می شود، و کلمه اهل از کلماتی است که در مذکر و مؤ نث فرقی نمی کند، و همچنین در مفرد و جمع تغییر شکل نمی دهد، هم به یک نفر می گویند اهل فلانی ، و هم به چند نفر، و البته استعمالش مخصوص به مورد انسان است ، بچه های یک حیوان را هیچگاه اهل آن حیوان نمی گویند. ( تفسیر المیزان )
... [مشاهده متن کامل] این واژه عربی است و در زبان فارسی اضافی است
اهل کجایی : کجایی هستی
اهلش نیستی ( مثلن در رابطه با درس خواندن ) : درسخوان نیستی
اهل کارگری نیستی
کارگر نیستی
می بینید که واژه اهل اضافی است در خیلی از جاها
ساکن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)