توهین، تکبر، غرور، جسارت، گستاخی، خود بینی، اهانت، بی احترامی، ادعای بیخود
disrespect(اسم)
بی حرمتی، خرق، اهانت، عدم رعایت، بی احترامی
contempt(اسم)
اهانت، تحقیر
disdain(اسم)
اهانت، تحقیر، عار، استغنا
misprize(فعل)
اهانت، ناچیز شمردن، کم بها شمردن
پیشنهاد کاربران
نگره های فارسی نوین، نیما و گیرا به سان جایگزینی واژه: پرخاش ( نمونه: “پرخش های بی جاش باعث شد همه ازش دوری کنن” ) رنجش ( نمونه: “رنجشی که بهم وارد کرد قابل جبران نیست” ) ترش گو ( نمونه: “با ترش گویی هاش مهمونی رو خراب کرد” ) ... [مشاهده متن کامل]
تندگو ( نمونه: “تندگویی هاش باعث شد از جمع طردش کنن” ) آزند ( نمونه: “آزندهاش غیرقابل بخششه” ) کوبش ( نمونه: “کوبش های کلامش روی اعصابمه” ) زخمه ( نمونه: “زخمه های تندش روح آدمو میخراشه” ) گزند ( نمونه: “گزندهای زبونش غیرقابل تحمله” ) پارگو ( مخفف: پاره گو ) ( نمونه: “پارگویی هاش همه رو فراری میده” ) تارش ( نمونه: “تارش های زبونش اعصابمو خرد کرده” ) دلگز ( مخفف: دل گز ) ( نمونه: “دلگزهای پیاپیش همه رو فراری داده” ) سُمبه ( نمونه: “سُمبه های کلامش آدمو سوراخ می کنه” ) پژواک ( نمونه: “پژواک حرفاش هنوز تو گوشمه” ) زهرند ( مخفف: زهر خند ) ( نمونه: “زهرندهای تلخش واقعاً آزاردهنده ست” ) گژدم ( نمونه: “گژدم های زبونش مثل نیش عقرب می مونه” ) گزنج ( نمونه: “گزنج هاش غیرقابل تحمله” ) نکزه ( نمونه: “نکزه هاش زبونش غیرقابل تحمله” ) نیشخن ( مخفف: نیش سخن ) ( نمونه: “نیشخن هاش تا مدت ها تو ذهنم می مونه” ) آزیب ( مخفف: آزار آسیب ) ( نمونه: “آزیب هاش جبران ناپذیره” ) گزشت ( نمونه: “گزشت های زبونش تا مدت ها تو ذهنم می مونه” ) تاش ( نمونه: “تاش های زبونش قلبمو می شکنه” ) دشنام ( نمونه: “دشنام دادن نشانه ضعف شخصیت است” ) افترا ( نمونه: “افترا زدن به همکلاسی ات درست نیست” ) یاوه ( نمونه: “یاوه گفتن به استادت قابل بخشش نیست” ) نکوهش ( نمونه: “نکوهش بی جا موجب دلخوری می شود” ) خفت ( نمونه: “دچار خفت کردن کسی در جمع غیراخلاقی است” ) آزواژ ( مخفف: آزار واژه ) ( نمونه: “آزواژهای او در جلسه همه را ناراحت کرد” ) تیشار ( نمونه: “تیشارهای او قلب را می شکند” ) آزبان ( مخفف: آزار زبان ) ( نمونه: “آزبان های او روح را می آزارد” ) نیشگر ( نمونه: “نیشگرهای او به روح آسیب می زند” ) کژواژ ( مخفف: کژ واژه ) ( نمونه: “کژواژهایش همیشه زننده است” ) تیزآژ ( مخفف: تیز آژیر ) ( نمونه: “تیزآژهای او گوش را آزار می دهد” ) نیشگن ( نمونه: “نیشگون های او دردناک است” ) دژگو ( مخفف: دژ گو ) ( نمونه: “دژگویی های او فضای گفتگو را خراب کرد” ) آزیش ( مخفف: آزار نیش ) ( نمونه: “آزیش های مداومش همه را فراری داده” ) نیشکاو ( مخفف: نیش کاو ) ( نمونه: “نیشکاوهای زبانش عمیق و دردناک است” )
پایینش. خوارداشت. خواری:اهانت. پست کرد. پست نمود. سر افکند. ناسر بلند کن.
توهین، بی احترامی
واژه اهانت معادل ابجد 457 تعداد حروف 5 تلفظ 'ehānat نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: اهانة] مختصات ( اِ نَ ) [ ع . اهانة ] ( مص م . ) آواشناسی 'ehAnat الگوی تکیه WWS شمارگان هجا 3 منبع فرهنگ فارسی معین
سبک داشت . [ س َ ب ُ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) اهانت . مهانت . ( صراح اللغة ) . استخفاف . توهین . تحقیر. تخفیف : رخص طلب کردن سبکداشت فرمان حق بود و دوستان حق . . . فرمان دوستان را سبک ندارند. ( هجویری ... [مشاهده متن کامل]
) . و بواسطه ٔ ترک ادب موافقت زمان درویشان و سبک داشت نفس اولیأاﷲ از شرف صحبت ایشان محروم شد. ( انیس الطالبین ص 46 ) . رجوع به سبک داشتن شود.
اهانت یا توهین: صدور عملی اعم از قول ، فعل واشاره به قصد وهن و خوار کردن غیر ، بر سبیل انشاء نه بطریق اخبار واسناد و انتساب که عنصر جرم افترا است ، اهانت در لغت خوار کردن است و اخص از هتک حرمت است