انگل

/~angal/

    leech
    parasite
    henger - on

فارسی به انگلیسی

انگل اجتماعی
vermin

انگل زاد
parasitic

انگل زیستی
parasitism

انگل شدن
cadge, chisel, infest

انگل شناس
parasitologist

انگل شناسی
parasitology

انگل ها
angles

انگل وار
parasitically

انگل کسی شدن
leech, to hang on a person

انگل کش
parasiticide

مترادف ها

satellite (اسم)
ماه، پیرو، انگل، قمر مصنوعی

raff (اسم)
تفاله، اشغال، انگل

guest (اسم)
مهمان، انگل

hanger-on (اسم)
موی دماغ، عذاب دهنده، انگل، متکی بر، مفت خور

leech (اسم)
مزاحم، حجامت، خون اشام، زالو، انگل، خفاش خون اشام، اسباب خون گیری

parasite (اسم)
طفیلی، انگل، صدای مزاحم، پارازیت

sponge (اسم)
طفیلی، ابر حمام، انگل، اسفنج

sycophant (اسم)
چاخان، متملق، انگل، ادم چاپلوس

پیشنهاد کاربران

واژه انگل
معادل ابجد 101
تعداد حروف 4
تلفظ 'angol
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [قدیمی]
مختصات ( اَ گَ ) ( اِ. )
آواشناسی 'angal
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
...
[مشاهده متن کامل]

واژه انگل از ریشه ی واژه ی فارسی انگشت است.
انگشت از پارسی میانه ʾngwst'، از پروتو - هندوایرانی *Hang�štʰas، از پروتو - هندواروپایی *h2eng - ( �مشترک� ) . با اوستایی 𐬀𐬧𐬔𐬎𐬱𐬙𐬀 ( aṇgušta ) و سانسکریت अङ्गुष्ठ ( aṅguṣṭha، "شست، انگشت بزرگ" ) .
منابع ها. لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگِ سَنسکریت - فارسی
واژه انگل از ریشه ی واژه انگشت فارسی است.
منبع . عکس فرهنگ عمید

انگل
در ترکی بودن انگل شکی نیست. انگور ربطی به انگل ندارد.
انگل کلمه ای ترکی هست به معنای مزاحم.
انگللمک یعنی مزاحم شعدن که به صورت فعل بکار میرود. همچنین به معنای جلوکیری از انجام کاری
طفیلی
آدم بیخود و بی تربیت
انگل واژه ای فارسی هست
انگ در فارسی یعنی برچسب و انگور و انگبین و هم بخاطر چسبناکی دارای واژه انگ هست
انگل هم موجودی چسبنده به دام ها هست
ترکی زبان آلتایی هست بیخود اینجا اراجیف ننویسید
انگل
لطفا کمی مطالعه کنید
https://fa. wikipedia. org/wiki/انگل
درختی که درونش پوسیده شده میان تهی گردیده داخلش خالیست

به فتح الف و ضم گ. انگشت به گویش کازرونی ( ع. ش )

بپرس