انگشت از پارسی میانه ʾngwst'، از پروتو - هندوایرانی *Hang�štʰas، از پروتو - هندواروپایی *h2eng - ( �مشترک� ) . با اوستایی 𐬀𐬧𐬔𐬎𐬱𐬙𐬀 ( aṇgušta ) و سانسکریت अङ्गुष्ठ ( aṅguṣṭha، "شست، انگشت بزرگ" ) . ... [مشاهده متن کامل]
منابع ها. لغت نامه دهخدا فرهنگ معین فرهنگ عمید ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی فرهنگ واژه های اوستا فرهنگنامه کوچک پهلوی فرهنگ فارسی به پهلوی فرهنگ زبان ایرانی باستان فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی تاریخچه واجهای ایرانی فرهنگ فارسی به پهلوی فرهنگِ سَنسکریت - فارسی
منبع. فرهنگ فارسی عمید
در لری بختیاری انگُست:انگشت کِلِک:انگشت
انگشت در پارسی میانه برابر اَنگوست است. این واژه بی گمان پارسی است.
انگشت= بنان
اَفسار: ریسمان یا بَندی است که به دهن اسب ( دهنه ) می بندند و با آن اسب را مهار می کنند به اوستایی: آخنا ( āxna ) از ستاک اوستایی انک ( ank، anč ) و انگ ( ang ) گرفته شده است: پیچاندن، خماندن، کج کردن، نیشگون گرفتن ... [مشاهده متن کامل]
واژه انگلیسی angle هم از واژه انگ پارسی برگفته است! اوشت ( ušt ) یا اوشتن: پسوند دارندگی و همراهی اوستایی واژه انگشت ( angušta ) هم از این واژه گرفته شده است همچنین واژه ترکی اَلنگو هم از این واژه وام گرفته شده است: انکو، انگو: دستبند، مچ بند، پابند ( زیور ) به مانند واژه اوستایی: anku paesemna ( مچ بند آراسته، النگو و زیورآلات آویزان کرده ) بخشی از بند11 آبان یشت: yō paourva - vāshem vazāite āxna" drazhaite vashahe" ahmya vāshe vazemna معنی: کسی که بر "ارابه" خود به پیش می رود ( جلو می راند ) و "افسار" دُرُشکه را در دست دارد او سوار بر این گردونه می رود ( ( زِنهار ( زینهار ) : آن را با واژه اَنگِشت یکسان ندانید: زُگ ( در واژه زغال یا زگال ) ، سُرمه، گرده یا دوده سیاه، چوب سوخته، فَحم، اخگر کشته ) )
انگشت در سنسکریت انگوشتهه angushtha به معنی نگهدارنده ی تن ( زیرا همه کارهای تن آدمی از لباس پوشیدن و خوردن و. . . با انگشتان است ) ؛ در اوستایی: انگوشته angushta ؛ در سغدی: انکوشت ankusht و انگوشت angusht و در پهلوی: انگشت angosht با همان معنی سنسکریت آن است.
انگشت از ترکیب نام گوشت به معنی ماهیچه و پیشوند ان به معنی بدون گوشت ( ماهیچه ) ساخته شده و به اعضای نهایی دست ها و پاها گفته می شود. ان پیشوند است و چون اعضای نهایی دستها و پاها ماهیچه ندارند، به اعضای بدون ماهیچه ( گوشت ) نامگذاری شده اند. ... [مشاهده متن کامل]
ان، به عنوان پیشوند در دیگر جاها هم به همین گونه بکار میرود، مانند انبر، ابزاری که نمی برد.
انگشت یک کلمه دو کلمه ای که از ترکیب دو کلمه انگ و گوشت تشکیل شده است. انگ هر چیز چسبنده و چسبیدنی رو در زبان پارسی گویند مصداق و مؤید این کلمه رو در کلمات دیگری مثل انگل یعنی موجودی که برای تغذیه خود ... [مشاهده متن کامل]
را به دیگر موجودات می چسباند یا اصطلاحی داریم که می گوییم این انگ ها به ما نمی چسبه. یا انگبین یا عسل امروزی. یا انگور و انجیر یا همان انگیر که شیره ای چسبناک دارند و یا کلمه انگیزه که عاملی برای چسبیدن به کار یا هر چیزی محسوب می شود.
واژه انگشت کاملا پارسی است چون در ترکی می شودParmak این واژه یعنی انگشت صد درصد پارسی است.
انگشت از کلمه سانسکریت Angushta به معنی انگشت شست گرفته شده
دوست داشتنی
در زبان تبری به زغالی که به نهایت سرخی رسیده باشد گویند.
بنین
به معنای زغال حاصل از نباتات
اَنْگُشْت:هر یک از اعضای متحرک انتهای دست ها و پاها اَنْگِشْت: زغال این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. در عبارت زیر هر دو کلمه به کار رفته است" شبی بود تاریک، گفتی که اَنگِشت بر هوا پاشیده اند چنانکه اَنگُشت راه دیده غلط می کرد. " ... [مشاهده متن کامل]
انگشت در جهان کردن کنایه از " در همه جهان سخت تجسس کردن" ". . . انگشت در کرده ام در همه جهان و قرمطی می جویم. . . " ( کنایه از اینکه در همه ی جهان سخت تجسس می کنم ) تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۷.
[گویش بختیاری] anghesht ذغال داغ قرمز از حرارت، اَنگِشتی در برخی شهرها شغل بوده، در شهرآشوب ها، از جمله شهرآشوب مسعود سعد سلمان به عنوان شغل آورده
در زبان کردی انگشت را با کلمه kelek تلفظ می کنند
بنان
در زبان لری بختیاری از دو کلمه ی کلک. انگست استفاده می شود angost. kelk انگشت::معنی در زبان لری بختیاری چوب زغال شده angesht
در گویش بختیاری خوزستان زغال روشن سرخ چوب زغال شده