انقباض

/~enqebAz/

    contraction
    cnotraction
    condensation

فارسی به انگلیسی

انقباض پذیر
contractile

انقباض حدقه
myosis

انقباض عضلانی
spasm

انقباض عضله
myonicity

انقباض قلب
systole

انقباض قلب و شرائین
systole

مترادف ها

contraction (اسم)
اختصار، ادغام، انقباض، هم کشیدن، ترنجیدن

pluck (اسم)
شهامت، شجاعت، انقباض، تصمیم، دل و جرات

traction (اسم)
کشش، انقباض

constriction (اسم)
انقباض، تنگی، تنگ شدگی، قبض مزاج

shrinkage (اسم)
انقباض، چروک، چروک خوردگی، اب رفتگی

retraction (اسم)
انقباض، تو کشیدن، استرداد، استغفار

torsion (اسم)
انقباض، پیچش، پیچ خوردگی

پیشنهاد کاربران

هنگامی که با {shrink/انقباض} سر و کار داریم، پیشوند های زیر به یاد می آیند:
1 - دَر/اندر
2 - فرو
3 - گُ/وی ( پاد کنندگی )
آن کارواژه ای که باید در کنار پیشوند های 1 و2 بیایند، می توانند {رَفتن/شُدَن} باشند، که بی گمان کارواژه های دیگر نیز هستند، ولی اکنون چیزی به یاد من نمی آید، اگر شما دوست دارید می توانید کارواژه های دیگر را نیز بکار برید.
...
[مشاهده متن کامل]

پیشوندِ سوم باید در کنار واژگانی که خود به چَمِ {گسترش} هستند، بیاید.
بِدرود!

انقباض ؛ منقبض شدن، کوچک شدن، مرتبط با کلمه بُغْض و قابض ، قبوض، قبضه، و. . .
زِبَق؛ در یک تعریف خلاصه، یعنی ابزاری برای قبض کردن. عضوی از اعضای بدن یا ابزاری که به همدیگر زیب می شوند جهت چیزی را از چیزی جدا کردن یا کَندن. مثل دو لبه قیچی. در زبان تات های خراسان شمالی به فک صورت انسان زِبَق گفته می شود. و در فرهنگ و زبان عربی از این کلمه در زمانی که حاکم، فردی را از جامعه جدا می کند یا اون فرد را از جامعه قبض می کند و به حبس می اندازد استفاده می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه ی زبق از زاویه قانون حروف معکوس مرتبط با کلمه قبض می باشد. مثل قبض روح، قبض برق، اصطلاح یک قبضه شمشیر نیز مُؤَیِّد این توضیح می باشد.
زِبَق و قبض در دو جهت عکس همدیگر مفهوم دارد. دو مفهوم گرفتن و دادن، یا به دست آوردن و از دست دادن.
قانون حروف معکوس در کلمات؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش، فرض ظرف. . . .
از زاویه قانون لاتین حروف در پاتیل کلمات نیز کلمه ی بُغض و قیض و غضب، قصْب، قصّاب، قابض، بزاق نیز مرتبط با مفهوم زبق و قبض می باشد.
بزاق؛ قبض غذا، جذب غذا
بزوغ؛ نیش زدن نور در ابتدای طلوع آفتاب، نیش زدن دندان شیری کودک، مرتبط با کلمه ی بزغاله به مفهوم منقبض و کوچک در حال رشد.

قابض؛ به معنای قبض کننده، منقبض کننده، گیرنده، و تنگ کننده یا درهم کشنده مفهوم دارد.
در پزشکی، قابض به خاصیتی از دارو گفته می شود که رفع اسهال و ایجاد یبوست می کند.
البته ریشه اصلی زبق و قبض، دو حرف ( ز ب ) می باشد. که با این دو حرف در زوایای مختلف از همین چشمه مفهوم جاری می شود. کلمه ی زیب یعنی دو چیز به هم رسیدن و زیبایی خلق شدن.
مثل اصطلاح ضبط و ثبت صدا یا اصطلاح سَبَد با ترجمه رایج امروزی به مفهوم زنبیل.
هر چند سبد و زنبیل با دو حرف ریشه ای مشترک ( ز ب ) هم در دو شکل مختلف از یک ریشه و یک مفهوم مشترک در دل خود دارند.
یا خود کلمه زبان که خود عاملی برای زیب کردن حروف یا ازباسم یا اسپاسم و ساخت کلمات زیبا و زیبنده می باشد.
زباله؛ چیزهای بدردنخوری که باید به همدیگر زیب شوند برای ایجاد یا ماندگاری زیبایی.
کلمه سبقت و سابق نیز از زاویه قانون تغییر شکل حروف مرتبط با همین مفاهیم می باشد.
کلمه سابق یعنی عمر و زمانی که از ما گرفته شده و سبقت عکس مفهوم سابق به مفهوم پیش افتادن و کسب فرصت و جبران عقب ماندگی.

🇮🇷 همتای پارسی: تنگیدگی 🇮🇷
*در ریاضی:
انقباض: کوچک کردن
انبساط: بزرگ کردن
تنجش - تنجیدن
همگرایی
هَمکشیدگی
نمونه:
شَوَند رخدادهای واپسگرایانه در جهان سرمایه داری که بیرون رفتن انگلیس از �اتحادیه ی سرمایه داری اروپا� و برکشیده شدن کسی چون دونالد ترامپ به جایگاه ریاست جمهوری �یانکی� ها، دو نمود چشمگیر از آن را به نمایش نهاد از یکسو و در پیش گرفتن ناگزیر سیاست های اقتصادی همکشیدگی ( انقباضی ) در بیش تر این کشورها از سوی دیگر، همه ی زمینه های بایسته برای برانگیختگی کشورهای بزرگ امپریالیستی برای راه اندازی جنگ های بزرگ تر و دامنه دارتر از گذشته را دربردارد.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2017/04/blog - post_36. html

در فیزیک:
انقباض = فشردگی # انبساط = گشودگی
منقبض = فشرده # منبسط = گشوده
در پزشکی:
گرفتگی، انقباض، اسپاسم = تنجش
انقباض=فشردگی و کوچکی و گرفتگی
متضاد =انبساط=باز شده و کشیده شده
تنجیدن.
تنگیدن.
برابرپارسی انقباض: تنجیدگی و انبساط: واتنجیدگی
فشردگی
متضادش:انبساط
تنگیدگی ( tegidegi )
برگرفته از فعل تنگیدن با کسره ت، به معنی منقبض شدن، که در گویش جهرم کاربرد دارد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس