suspension
انفصال
/~enfesAl/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
انتزاع، انفصال، تجزیه طلبی، جدا روی، انشعاب حزبی
جدایی، تفکیک، فراق، انفصال، دوری، مفارقت
تخلیه، عزل، خلع، ترشح، بده، انفصال
فاصله، انقطاع، انفصال، ناپیوستگی، عدم تجانس، عدم پیوستگی، عدم اتصال
جدایی، تفرقه، اختلاف، انفصال، شقاق، ایجاد جدایی، اختلاف و تفرقه در کلیسا
جدایی، تفرقه، اختلاف، انفصال، شقاق، ایجاد جدایی، اختلاف و تفرقه در کلیسا
جدایی، تفکیک، انفصال
اخراج، انفصال، بیرون اندازی، بیرونامدگی
جدایی، انفصال، نفاق، جدا شدگی، عدم اتفاق
انفصال، خلوت، بازنشستگی
پیشنهاد کاربران
جدایی. پارگی. بریدگی
جدایش
گسست