انفجار

/~enfejAr/

    blast
    blowup
    burst
    detonation
    explosion
    fulmination
    outburst
    shot
    eruption
    [o.s.] bursting

فارسی به انگلیسی

انفجار جمعیت
population explosion

انفجار خود بخود
self-destruction

انفجار درونی
implosion

انفجار صوتی
sonic boom

انفجار لوله اسلحه
backfire

مترادف ها

burst (اسم)
شیوع، انفجار، شلیک، طوفان آتش

blast (اسم)
وزش، باد، دم، انفجار، صدای انفجار، بادزدگی، جریان هوا یا بخار، صدای شیپور، صدای ترکیدن

explosion (اسم)
هیاهو، انفجار، سر و صدا، بیرون ریزی

gust (اسم)
تمایل، خوشی، انفجار، خوش مزگی، خوش طعمی، باد ناگهانی

bust (اسم)
انفجار، بالاتنه، سینه، مجسمه نیم تنه، مجسمه، ترکیدگی

detonation (اسم)
انفجار

eruption (اسم)
انفجار، جوش، فوران

outburst (اسم)
ظهور، انفجار، فوران، طغیان

pop (اسم)
انفجار، مشروبات گازدار

blow-out (اسم)
انفجار

blow-up (اسم)
انفجار، عکس بزرگ شده

plosion (اسم)
انفجار

پیشنهاد کاربران

انفجار. [ اِ ف ِ ] ( ع مص ) سپید گردیدن آخر شب. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || روشن گردیدن بامداد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . روشن شدن صبح. ( از اقرب الموارد ) . || رسیدن بلاها ازهر سو. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || روان شدن آب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( ترجمان القرآن جرجانی ) . بدرآمدن آب. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . شاریده شدن آب. ( مصادر زوزنی ) . خروج آب از منبع خود. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ) . || جوانمردی نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . کرم و جوانمردی کردن. ( از اقرب الموارد ) . || روان شدن ریم از دنبل. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . انفجار قرحه ؛ سر بازکردن ریش. ( یادداشت مؤلف ) . شکافته شدن. باز شدن سرچیزی ( مانند دمل ) . || ترکیدن بمب و مانندآن. ( فرهنگ فارسی معین ) . || ( اصطلاح طب ) تفرق اتصال در وسط ورید. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) .
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا

خیلی دوست دارم بدونم خانم آناهل مهرگان منبعشون از کجاس تا من هم بهره مند بشم
Big bang
هشدار : این درست نیست و به دلایلی دچار برداشت نادرست شدم
. **�اِنفِگار� ( infigar ) **
- ریشه: از **پهلوی �figar�** ( شکافتن، تقسیم کردن ) پیشوند �in - �.
- این ریشه در فارسی نو به **�انفجار�** ( شکافته شدن با نیرو ) تبدیل شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

- مرتبط با فعل **�شکافتن�** در فارسی امروز.
۲. **�فجر�** ( در عربی و فارسی )
- ریشه: از **عربی �فَجْر�** ( ف ج ر ) به معنای **سپیده دم** ( زمان شکافته شدن تاریکی شب ) .
- در زبان های سامی ( مانند عربی و عبری ) این ریشه به معنای **شکافتن** است، اما **مستقل از ریشه ایرانی �figar�** است.
- در فارسی، واژه هایی مانند **�فجر� ( سپیده ) ** و **�انفجار�** از دو ریشه کاملاً متفاوت می آیند.
### جمع بندی:
- **اتفاق معنایی**: هر دو به نوعی به �شکافتن� اشاره می کنند ( یکی فیزیکی و دیگری نمادین ) .
- **عدم ارتباط ریشه ای**: �فجر� عربی - سامی است و �اِنفِگار� ایرانی. این تشابه معنایی تصادفی است و ریشه مشترکی ندارند.

. **�اِنفِگار� ( infigar ) **
- ریشه: از **پهلوی �figar�** ( شکافتن، تقسیم کردن ) پیشوند �in - �.
- این ریشه در فارسی نو به **�انفجار�** ( شکافته شدن با نیرو ) تبدیل شده است.
- مرتبط با فعل **�شکافتن�** در فارسی امروز.
...
[مشاهده متن کامل]

۲. **�فجر�** ( در عربی و فارسی )
- ریشه: از **عربی �فَجْر�** ( ف ج ر ) به معنای **سپیده دم** ( زمان شکافته شدن تاریکی شب ) .
- در زبان های سامی ( مانند عربی و عبری ) این ریشه به معنای **شکافتن** است، اما **مستقل از ریشه ایرانی �figar�** است.
- در فارسی، واژه هایی مانند **�فجر� ( سپیده ) ** و **�انفجار�** از دو ریشه کاملاً متفاوت می آیند.
### جمع بندی:
- **اتفاق معنایی**: هر دو به نوعی به �شکافتن� اشاره می کنند ( یکی فیزیکی و دیگری نمادین ) .
- **عدم ارتباط ریشه ای**: �فجر� عربی - سامی است و �اِنفِگار� ایرانی. این تشابه معنایی تصادفی است و ریشه مشترکی ندارند.

توپیدن. توپش. توپید:انفجار.
برآنم که انفجار برای "توپید"بمب درست نیست.
انفجار: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
چاوادن cāvādan ( پشتو: cāvadana )
ترکمان، ترکیدگی
ترکیدگی
از فجر که بر گرفته از زبان های ایرانی است و با واژه پگاه امروزی هم ریشه
در پهلوی " گافش " از بن گافتن به معنای منفجر کردن .
گافنده = منفجر کننده، ترکاننده
گافه = منفجره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)