انفاذ


مترادف ها

execution (اسم)
انجام، اجرا، توقیف، اعدام، ادا، انفاذ

penetrance (اسم)
انفاذ، نفوذ پذیری، قابلیت نفوذ

sending (اسم)
انفاذ

پیشنهاد کاربران

انفاذ. [ اِ ] ( ع مص ) تیر و جز آن بر چیزی گذرانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . بفرستادن تیر و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ) . شمشیر و خنجر بر چیزی گذرانیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . سلاح بر چیزی بگذرانیدن. ( یادداشت مؤلف ) . || درگذرانیدن و روا کردن کار را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . بگذرانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) . || فرستادن و جاری کردن نامه و فرمان را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . جاری کردن و روان کردن و فرستادن. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) . فرستادن نامه را. ( از اقرب الموارد ) . روان کردن فرمان و آنچ بدان ماند. ( تاج المصادر بیهقی ) . || روان شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . || با قوم شدن یا قوم را شکافته در وسط آنها درآمدن. || درگذشتن از قوم و خلاف ورزیدن از آنها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) . || ( اِمص ) اجرای حکم. ( فرهنگ فارسی معین ) : در امضای این کار و انفاذ این رأی مصیب نبودم. ( کلیله و دمنه ) . || ارسال. اعزام. فرستادگی. ( فرهنگ فارسی معین ) .
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا