اندوه

/~anduh/

    anguish
    dejection
    depression
    desolation
    funk
    gloom
    grief
    heartache
    melancholy
    misery
    sadness
    shadow
    sorrow

فارسی به انگلیسی

اندوه انگیز
melancholy, pathetic, woeful

اندوه اور
dark, depressive, grave, grievous

اندوه زدا
solace

اندوه زدایی
solace

اندوه زده
dolorous

اندوه ژرف
slough

اندوه سارانه
depressive

اندوه شدید
woe

اندوه گساری
solace

اندوه مندانه
morbid

اندوه نما
lamentable

مترادف ها

distress (اسم)
درد، سختی، پریشانی، غم، محنت، اندوه، تنگدستی، سار

dole (اسم)
صدقه، فرم، قسمت، اندوه، ضجه، سار، حق بیمه ایام بیکاری، حصه، ماتم، کمک هزینه دولتی به بیکاران

heartache (اسم)
سینه سوزی، غم، اندوه، سار، غصه، درد قلب

chagrin (اسم)
ازردگی، سوزش، غم وغصه، اندوه، الم، تنگدلی

grief (اسم)
رنجش، غم، اندوه، حزن، سار، غصه

dolor (اسم)
پریشانی، اندوه، ناله، مرض دردناک

dolour (اسم)
پریشانی، اندوه، ناله، مرض دردناک

teen (اسم)
تنفر، درد، رنج، خشم، اندوه، اسیب، غصه، سنین 13 الی 19 سالگی

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

اندوهاندوهاندوهاندوه
در لری به اندوه انو می گوییم
واژه اندوه
معادل ابجد 66
تعداد حروف 5
تلفظ 'anduh
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: handōh] ‹انده›
مختصات ( اَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی 'anduh
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
آذرنگ
اضطراب
نا آرامی
ناراحتی
احساس وجود یک عامل مضطرب کننده
خشم و ناراحتی و غم
راخ. . .
کرب . . . حزن . . . ملال . . . ادرنگ. . . . . عزا . . . اسف . . .
کسی ک شکست عشقی خوردع😞🥲✋
( slang )
blues
حزن
اندوه
ناراحنی، غم، دلگیری
لطفا گیر ندید😐
اندوه: ( ( اندوه در پهلوی در همین ریخت بکار می رفته است ) )
( ( یکی مرد دینی بران کوه بود
که از کار گیتی بی اندوه بود ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 300. )

اسف، اضطراب، بی آرامی، بی قراری، تاسف، تالم، تحسر، تنگدلی، تیمار، حزن، حسرت، داغ، دریغ، رنج، غصه، غم، کرب، محنت، ملال، ملالت، هم

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)