تجزیه، انحلال
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
پاشیدن. پاشاندن. از هم پاشاندن. از هم پاشیدن. از هم انداختن. زدن به هم. به هم زدن:انحلال، منحل:درِ آن را به گل آوردند ( گرفتند ) . بستند. شمع ومهر کردند.
برچینش
🇮🇷 واژه ی برنهاده: برچیدگی 🇮🇷
پاشش
برچیده شدن
در معنی از بین رفتن یک موسسه رسمی.
منحل گردیده نابود شده از بین رفته خراب شدن
انحلال: در معنی از بین رفتن یک موسسه رسمی[اصطلاح حقوق]