تجزیه، انحلال
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
انحلال. [ اِ ح ِ ] ( ع مص ) گشاده گردیدن گره. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . گشاده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( غیاث اللغات ) . حل شدن. بازشدن. گشوده شدن ( گره و مانند آن ) . ( فرهنگ فارسی معین ) . یقال : انحلت العقدة. ( ناظم الاطباء ) . انتقاض. ( از اقرب الموارد ) . || ناچیز شدن و نابود شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . برچیده شدن. تعطیل شدن. متلاشی شدن. ( فرهنگ فارسی معین ) . || ( اِمص ) حل شدگی. بازشدگی. ( ناظم الاطباء ) : باز دیگر باره آن عقده به انحلال رسد و آن مراد بحصول پیوندد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 53 ) . معاقد آن مخالصت به انحلال رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 238 ) .
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
( ( انحلال ) ) =یعنی
_نابودشدن
_ ازبین رفتن
_متلاشی شدن
_از هم پاشیدن
و. . .
به معنای ( پایان یک قرارداد )
یا
( رابطه قانونی ) نیز به کار می رود
؛ مثلاً ( طلاق ) به معنای انحلال پیمان ازدواج است
... [مشاهده متن کامل]
. انحلال در حقوق بین الملل به معنای ( فروپاشی یک کشور )
یا
( سرزمین به واحدهای کوچک تر )
و ( پایان قدرت سیاسی آن کشور )
یا قلمرو است
_نابودشدن
_ ازبین رفتن
_متلاشی شدن
_از هم پاشیدن
و. . .
به معنای ( پایان یک قرارداد )
یا
( رابطه قانونی ) نیز به کار می رود
؛ مثلاً ( طلاق ) به معنای انحلال پیمان ازدواج است
... [مشاهده متن کامل]
. انحلال در حقوق بین الملل به معنای ( فروپاشی یک کشور )
یا
( سرزمین به واحدهای کوچک تر )
و ( پایان قدرت سیاسی آن کشور )
یا قلمرو است
پاشیدن. پاشاندن. از هم پاشاندن. از هم پاشیدن. از هم انداختن. زدن به هم. به هم زدن:انحلال، منحل:درِ آن را به گل آوردند ( گرفتند ) . بستند. شمع ومهر کردند.
برچینش
🇮🇷 واژه ی برنهاده: برچیدگی 🇮🇷
پاشش
برچیده شدن
در معنی از بین رفتن یک موسسه رسمی.
منحل گردیده نابود شده از بین رفته خراب شدن
انحلال: در معنی از بین رفتن یک موسسه رسمی[اصطلاح حقوق]