انحطاط

/~enhetAt/

    decadence
    declination
    decline
    degeneracy
    degeneration
    effeteness
    falloff
    ruin

فارسی به انگلیسی

انحطاط افق
depression of the horizon

انحطاط اور
degenerative

مترادف ها

decline (اسم)
کاهش، زوال، انحطاط، سقوط، فساد

decadence (اسم)
تنزل، زوال، انحطاط، فساد، آغاز ویرانی

downfall (اسم)
ریزش، افت، زوال، انحطاط، سقوط، بارش

devolution (اسم)
واگذاری، انحطاط، انتقال، فساد تدریجی، نزول، تفویض اختیارات

downhill (اسم)
نشیب، سینه کش، انحطاط، سرازیری، سراشیبی، سرپایینی

slough (اسم)
نهر، باتلاق، لجن زار، انحطاط، پوست، لجن، پوسته خارجی، پوست ریخته شده مار، پوسته پوسته شدگی، پوست مار، پوست دله زخم

chute (اسم)
ناودان یا مجرای سرازیر، زوال، شیب تند رودخانه، انحطاط، مخفف کلمه پاراشوت، سقوط

degeneration (اسم)
انحطاط، فساد، تباهی

degeneracy (اسم)
انحطاط، فساد

retrogradation (اسم)
انحطاط، پس روی، سیر قهقهرایی، قفاروی

پیشنهاد کاربران

گرداگرد و گردان بر وزن گرداب در محیط و محوطه محاصره قرارگرفتن منزوی و پست شدن که همه مصدر محیط است
🇮🇷 همتای پارسی: فروگشت 🇮🇷
در پزشکی مرحله ای است که دیگر بیماری از بین رفته است. یعنی بعد از نقاهت . در نقاهت فرد بهبود یافته اما ناقل است .
شاید اولین باری با این کلمه موجه میشوید در تاریخ دهم انسانی درس پنج باشه در مورد ورود آریایی ها به هند در موقعی که تمدن سند به انحطاط رسید از شمال غرب وارد هند شدند آریایی ها
به نابودی رسیدن - ( یه جورایی ) به بن بست رسیدن
مثلا میگن جمهوری اسلواکی به انحطاط خودش رسیده.
زوال یافتن. [ زَ ت َ ] ( مص مرکب ) زوال پذیرفتن. نقصان یافتن. از میان رفتن :
روز دانش زوال یافت که بخت
به من راست فکر کژنگر است.
خاقانی.
همه شب در اندیشه کاین گنج و مال
در او تا زیم درنیاید زوال.
...
[مشاهده متن کامل]

( بوستان ) .
زایل شود هر آنچه بکلی کمال یافت
عمرم زوال یافت ، کمالی نیافته.
سعدی.
رجوع به زوال و دیگر ترکیبهای آن شود.
رو به افول گذاردن

به انحراف کشیده شدن
پایین افتادن، شکست، هرجومرج
ازعرش به فرش رسیدن
در مسیر سراشیب قرار گرفتن

بپرس