انجماد

/~enjemAd/

    freezing
    congelation
    concretion
    frigidity

فارسی به انگلیسی

انجماد فکری
ossification

مترادف ها

frigidity (اسم)
سردی، انجماد، کمی تمایل در قوای جنسی

congelation (اسم)
بستگی، دلمه، انجماد، ماسیدگی، افسردگی، چیز منجمد

پیشنهاد کاربران

فسرش
اَفسُرِش، فِسُرِش،
فسردگی، شَجاییدگی
فِسُردِش
با عرض سلام و خسته نباشید
معنی پارسی انجماد فقط یک کلمه هست. لطفا برای معادل پارسی انجماد فقط این یک کلمه را بنویسید
رچکسن یا رچکیدنrechkesen
بستناکی. [ ب َ ] ( حامص مرکب ) انجماد. افسردگی. ( فرهنگ فارسی معین ) .
بستانش
انجماد یعنی زوب شد آن چیز
گروش
پیچِش
یخبستگی
ماسش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس