انجام وظیفه کردن


    serve
    to perform or discharge ones duty

مترادف ها

acquit (فعل)
تبرئه کردن، روسفید کردن، برطرف کردن، ادا کردن، از عهده برامدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تصفیه کردن، ادای نمودن، برائت کردن

پیشنهاد کاربران

شغل راندن ؛ انجام دادن شغل. انجام دادن وظیفه. اجرای شغل و کار : این شغل را که بنده میراند به بونصر برغشی مفوض خواهد کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 379 ) . شغل امور وزارت و حساب ، بوالخیربلخی میراند که بروزگار
...
[مشاهده متن کامل]
امیر ماضی عامل ختلان بود. ( تاریخ بیهقی ) . مدتیست دراز که این شغلها راند [ خواجه اسماعیل ]. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 255 ) . طاهر دبیر، شغل کدخدایی خوب میراند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 367 ) . و امیر خلف هم بر یک حال شغل خویش همی راند. ( تاریخ سیستان ) . و بلال بن الازهر را بفارس فرستاد بخلیفتی خویش. . . و بلال آن شغل نیکو همی راند. ( تاریخ سیستان ) .

بپرس