انجام

/~anjAm/

    conclusion
    end accomplishment
    ance _
    ation _
    commission
    consummation
    discharge
    end
    execution
    exercise
    fulfilment
    fullfillment
    implementation
    performance
    practice
    transaction

فارسی به انگلیسی

انجام اهسته و ملالتاور کاری
jog trot

انجام پذیر
possible, practical, workable, doable

انجام پذیری
practicality

انجام دادن
knock, achieve, accomplish, consummate, discharge, do, execute, fare, fulfil, fulfill, implement, negotiate, perform, play, practice, work, pull, to accomplish, to comply with, to grant

انجام دادن ازمایشی
try

انجام دادن با احساسات زیاده از حد و تمسخر انگیز
hoke

انجام دادن با تقلا
plod

انجام دادن با تقلب
manipulate

انجام دادن با دست
manipulation

انجام دادن با شتاب
railroad

انجام دادن با ضربه های تند و سبک
tap

انجام دادن با ظرافت وانمودین
mince

انجام دادن با مهارت
manipulation

انجام دادن با یک حرکت تند
flip

انجام دادن به خوبی
up

انجام دادن به طور قاطع
clinch

انجام دادن به طور ناشیانه
blunder

انجام دادن بی اجازه
steal

انجام دادن تدریجی
work

انجام دادن تهدید
coerce

مترادف ها

achievement (اسم)
دست یابی، انجام، موفقیت، پیروزی، کار بزرگ

accomplishment (اسم)
انجام، اجرا، اتمام، کمال، هنر

performance (اسم)
انجام، اجرا، نمایش، ساخت، کارایی، شاهکار، کار برجسته، ایفا

implementation (اسم)
انجام، اجرا

implement (اسم)
انجام، اسباب، الت، ابزار، اجراء، افزار

fulfillment (اسم)
انجام، تکمیل، اجراء

execution (اسم)
انجام، اجرا، توقیف، اعدام، ادا، انفاذ

completion (اسم)
انجام، اتمام، خاتمه، تکمیل

conclusion (اسم)
انجام، اتمام، خاتمه، پایان، انعقاد، استنتاج، نتیجه، فرجام، ختم، اختتام، سرانجام، ختام، فروداشت، عاقبت

commission (اسم)
انجام، ماموریت، حکم، هیئت، تصدی، فرمان، حق العمل، کمیسیون، حق کمیسیون

sequel (اسم)
پشت، انجام، دنباله، پشت بند، پایان، نتیجه، عاقبت، عقبه

enforcement (اسم)
انجام، فشار، اجراء

god-speed (اسم)
انجام

پیشنهاد کاربران

انجام یک واژه عربی است و برابر پاسی آن:پایان دادن، پایان رساندن، سامان دادن
واژه انجام از فارسی میانه ( hanǰām، �پایان، تکمیل، نتیجه� ) ، از پارسی باستان ( *hanǰāma - ، �پایان، نتیجه� ) ، از زبان پیش ایرانی *ham - *gam ( � آمدن� ) ، در نهایت از زبان پروتو - هندواروپایی *gʷem - ( �رفتن، ایستادن� ) .
...
[مشاهده متن کامل]

منابع ها . لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی به پهلوی
واژگان مترادف و متضاد
ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
متاسفانه واژه ی فارسی کردن در جامعه بد در رفت واژه ی فارسی انجام می توانید بهتر واژه باشد.

Carry out
Accomplish
پایان کار
انجام و همگام
هردوی این واژه ها از بن ریشه هندواروپائی گوا - gwa میباشند که معنی آمدن و رفتن را دارند. واژه انجام از دو بخش هم - ham یا باهم بودن و گام gām - یا آمدن وگام پرداشتن که در زبان انگلیسی همان کام come یا امدن است تشکیل بافته که رویهمرفته باهم آمدن و توافق در انچام کاری کردن است . دلیل این همین واژه هندوایرانی gamati یا همگام شدن است که در فارسی باستان هنجام hanjama انجام یا بپایان رسیدن معنی میدهد که با واژه انجمن نیز شباهت دارد
...
[مشاهده متن کامل]

کردن، به پایان رساندن
الف کاری را کردن
ب عمل کردن
پ درست کردن
ت ساختن
ث تمام کردن
به گفته خود تو داغ فارسی نیست
چون در فارسی داغ معنی گرم دارد؟!!!!؟؟😐😐😐
داغ در ترکی یعنی کوه
بجای آوردن، اجرا
اَنجام به چمِ "to do" بسیار امروزه رواجیده است، و همچنین خیلی سودمند و نیازیده، پس نمی توان گفت که نباید بدین معنی بکار رود.
ما برای پایاناندنِ کاری، کارواژگانِ زیادی داریم ( فرجامیدن، سرانجامیدن، پایانی. . . . . ) . پس بهتر است که انجام به همان چِم باشد.
واژه ( انجام ) بُن کنونیِ کارواژه یِ متعدیِ ( هَنجافتن ) در پارسی میانه می باشد و به معنای ( ( پایان دادن ) ) است.
کارواژه نامتعدی آن، ( هَنجَفتن ) می باشد و به معنای ( ( پایان یافتن ) ) می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

این در حالیست که خودِ واژگانِ ( ( جَفتَن ) ) و ( ( جافتن ) ) نیز کارواژه می باشند که با پیشوند جدایی ناپذیر ( اَن یا هَن ) در زبان پارسی آمیخته شده و واژگانی همچون ( انجام ) را ساخته اند.
از همین کارواژه های ( ( جَفتن ) یا ( ( جمیدن ) ) و ( ( جافتن ) ) یا ( ( جامیدن ) ) می توان واژگانی نو ساخت.

تحقق
انجام: پایان
انجام کار: پایان کار
واژه ی فارسی انجام به معنای پایان است. در یکی دو قرن اخیر ترکیبات فعلی متعددی با این واژه ساخته اند مانند: "به انجام رساندن"، " به انجام رسیدن"، انجام دادن"، " انجام گرفتن"، " انجام یافتن"، " انجام شدن "، " "انجام پذیرفتن" در این ترکیبات، انجام به صورت اسم مصدر ( یاحاصل مصدر ) بلکه به صورت اسم جامد به کار رفته است. بنابراین اصطلاح انجام کار به معنای" پایان کار "است، چنانچه در این مثال ها:"تو از این کار پشیمان نگردی و انجام این کار به جایی رسد که از آغاز خوشتر بود و نهایت آن از بدایت لطیفتر آید. "
...
[مشاهده متن کامل]

پس جمله ای مانند:" انجام این کار دشوار است" صحیح نیست، زیرا غرض گوینده از این جمله، دشوار بودن پایان کار نیست، بلکه دشوار بودن کار از آغاز تا پایان است. به جای آن باید گفت: "انجام دادن این کار دشوار است"یا به طور ساده تر:" این کار دشوار است". همچنین است" انجام وظیفه "و" انجام امر "که به جای آنها باید گفت:" انجام دادن وظیفه "یا" ادای وظیفه" ( یا و ادای وظیفه" ) و "اجرای امر. در کتاب ادبی این جمله آمده است: بازگشت برادرم به ایران انجام تمام آرزوهای مرا یکجا در برداشت. " البته مقصود نویسنده "تحقق" آرزوهاست و نه" پایان "آرزوها، و بنابراین انجام را غلط به کار برده است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۴۴. )

do the
مقابل انجام عملی میشه آغاز عملی، شروع عملی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس