انتقال

/~enteqAl/

    transfer
    transmission
    transition
    devolution
    gradation
    cession
    negotiation
    relocation
    removal
    switch
    transference
    change - over
    switch - over

فارسی به انگلیسی

انتقال بانکی
clearing

انتقال به کلاس یا مدرسه دیگر
transfer

انتقال پذیر
transmissible, transferable, communicable, movable

انتقال جسم و روح حضرت مریم به عرش
assumption

انتقال خون
blood transfusion, transfusion of blood

انتقال دادن
transfer, transmit, communicate, convey, remove, download, alienate, assign, negotiate, to transfer, to transmit

انتقال دهنده
transferor, alienator, conveyer, conveyor

انتقال گیرنده
transferee, alienee, assignee

انتقال مالکیت دادن
transfer

انتقال ناپذیر
not to be transferred, inalienable

انتقال نامه
bill of sale, conveyance, deed of transfer

انتقال نفس
metempsychosis

انتقال هواپیما و غیره به دیگری
connection

انتقال کالا
transshipment

انتقال یافتن
transfer, to be transferred

مترادف ها

transfer (اسم)
واگذاری، انتقال، سند انتقال، تحویل، نقل

shunt (اسم)
انتقال، مقاومت موازی

transmission (اسم)
ارسال، سخن پراکنی، مخابره، انتقال، سرایت، عبور، فرا فرستی

transmittance (اسم)
ارسال، انتقال، پراکنش

transmittal (اسم)
ارسال، انتقال

shift (اسم)
تعویض، تغییر، تناوب، نوبت، استعداد، تعبیه، ابتکار، حقه، عوض، انتقال، توطئه، تغییر مکان، تغییر جهت، نوبت کار، مبدله، نقشه خائنانه

devolution (اسم)
واگذاری، انحطاط، انتقال، فساد تدریجی، نزول، تفویض اختیارات

turnover (اسم)
تعویض، برگشت، انتقال، محصول، برگشتگی، بازده، تغییر و تبدیل، عملکرد، حجم معاملات، قطاب، عایدی فعالیت، واژگون شدگی

transportation (اسم)
تبعید، انتقال، حمل و نقل، بارکشی، ترابری، نقل، سرویس باربری

conveyance (اسم)
واگذاری، حمل، انتقال، سند انتقال، وسیله نقلیه

transition (اسم)
تحول، انتقال، عبور، برزخ، گذار، مرحله تغییر، تغییر از یک حالت بحالت دیگر

conductance (اسم)
هدایت، رسانایی، انتقال، میزان هدایت، ضریب هدایت، میزان رسانایی، قدرت هدایت

conduction (اسم)
رهبری، هدایت، رسانایی، انتقال، بردن جریان

remittance (اسم)
پرداخت، انتقال، پول، تادیه، وجه ارسالی، فرستادن پول

reassignment (اسم)
انتقال

remitment (اسم)
پرداخت، انتقال، ارسال وجه

transmittancy (اسم)
ارسال، انتقال، پراکنش

پیشنهاد کاربران

منتقل شدن، انتقال یافتن = ترارفتن
منتقل کردن، انتقال دادن = تراروانیدن
انتقال مستقیم:دادِش راست.
دادن: انتقال
مانند کتاب . دادن دانش های یونانی به جهان اسلام. دادِش دانش های یونانی به جهان اسلام.
کوشیدن به چم حرکت میباشد چراکه کوش و روش که یکی از کوشیدن و دیگری از روشیدن آمده یعنی حرکت مثال آن در کوشش = سعی و تلاش آمده که استعاره از حرکت است و دیگری فروشیدن و خروشیدن است که هر دو بمعنای حرکت و انتقال دادن می باشد از اینرو وقتی چیزی را میفروشیم یعنی منتقل کردیم و در خروشیدن یعنی آنرا روشیدیم و حرکت دادیم / در زبان مازندرانی همچنان به تکان دادن و حرکت دادن رِک و روش گفته میشود که رِک از رِکیدن آمده و در زبان فارسی اثری از آن نمانده اما روش ( roosh ) در فروشیدن / خروشیدن و . . . مانده پس
...
[مشاهده متن کامل]

کوش = حرکت / جنبش / تلاش
رِک = جابجایی ( امروزه به رِخ دادن یعنی دست به کاری زدن که باعث اتفاقی شود و حرکتی اتفاق افتد= دستکاری )
کوچ / روش ( roosh ) = انتقال ( سروش که از سروییدن آمده از شاخه های دیگر آن است = صدای جاری شده ) / حرکت
حرام = هِرِشت ( باز هم اثر روش و رِشت را میبینیم یعنی حرکت کرده و رشد یافته که با راست و درست هم ریشه میباشد و در افراشتن = اف راشتن میبینیم شاخه های دیگری از هم بوجود آمدند ) ( هرشت یادگار زبان پهلوی در مازندران میباشد یعنی حرام و حیف مال کردن )
فرست / فرستادن = ارسال ( بن مضارع فرستادن ) در ارسال ( فِرِست ) اطلاعات دچار . . .
انتقال = روش ( roosh ) یا راش ( حرکت و انتقال که در زبان لاتین هم به حرکت راش گفته میشود و از راست و رست و ریس آمده و در افراشته هم بدان پرداخته شده که چرا راش میشود حرکت کرده ) مثال: یکی از روش های موثر در تشخیص و درمان بیماری انتقال ( راش ) بموقع بیمار به درمانگاه است. اون را به داخل انتقال ( راش ) نده.

اِنتِقال:
۱. جابەجاییِ کسی / چیزی
۲. جابەجا شدن
۳. گسترده شدن، پخش شدن، واگیر شدن
۴. ( همزیستگاەشناسی ) جابەجاییِ / واگذاریِ سامانەیِ مردمی
۶. ( ریاضی ) دگرشی که در آن همەجایِ یک شکلِ هموار با یک بردارِ جابەجایی، ترابری می شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

۷. ( اقتصاد ) واریز، تراکنش
۸. درک و ریافتِ یک بابت
۹. ( موسیقی ) نوشتنِ / انجامِ یک قطعەیِ موسیقی در مایەیِ دیگر، مُدلاسیون
۱۰. [کهنه، مجاز] مرگ

واژه انتقال
معادل ابجد 582
تعداد حروف 6
تلفظ 'enteqāl
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اِ تِ ) [ ع . ]
آواشناسی 'enteqAl
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و متضاد
واریز
تزریق
جابجایی
فرستادن
ال در انتقال میتونه پسوند نامساز فارسی باشه مانند چنگال، پوشال، دنبال و. .
رسانش
انتقال: واگذاری حق یا ملک، از شخصی به شخص دیگر یا جابجایی ملک یا حق، از شخصی به شخص دیگری که موجب ازاله ملک ویا حق از ناقل و ایجاد ملک و یا حق برای منتقل الیه است
پارسی/ آلمانی
تَرارفت ( زِبَررفت ) /Uebergang . . . . . انتقال
تَرارفتن ( زِبَررفتن ) /Uebergehen . . . . . . انتقال یافتن
ترابرد/Transport
ترابردن/transportieren
ترارانش ( زِبَررانش ) /Ueberfuehren
...
[مشاهده متن کامل]

تراراندن ( زِبَرراندن ) /ueberfuehren . . . . . . . . . انتقال دادن
نمونه:
این از نقطه ( آ ) به نقطه ( ب ) تَرامی رود ( یا زِبَرمی رود ) = این از نقطه ( آ ) به نقطه ( ب ) انتقال می یابد.

واژگان، بردن ، بردار رسانش رسایش ترابرد
فرستادن، روان کردن، راهی کردن
پیشنهاد واژه: ( زِبَررفتن ) / زِبَررفت /زِبَرراندن
( زِبَررفتن: انتقال یافتن )
در زبان المانی هنگامیکه x به y انتقال می یابد یا تبدیل می شود می گویند:
( x in y uebergehen ) که برابر با عبارتهای زیر از زبان انگلیسی است:
...
[مشاهده متن کامل]

( to change into sth//to transition into sth//to pass into sth )
که ما برای نمونه می توانیم بگوییم: x به y زِبَرمی رود ( انتقال می یابد ) .
( اَندریافتِ من چنین است که پیشوند ( زِبَر یا ازبَر ) به خوبی ( انتقال، تبدیل ) را بازنمایی می کند. )
همچنین:
پارسی / انگلیسی / آلمانی
زِبَررفت/ Uebergang / crossover، shift، passage، transition
برای نمونه : eine Uebergang von x zu y = زِبَررفتی از x به y
( ( می توانیم واژه ( گذار ) را نیز بکار بگیریم ( برای نمونه گذار از x به y ) ، ولی کارواژه یِ ( گذار ) یعنی ( گذاردن ) ، تبدیل و انتقال دهی را بازنمایی نمی کند، و از همین رو نیازمند به پیشوندی به مانند ( تَرا ) هست:تراگذاری، تراگذاردن و. . . . ) ) .
( انتقال دادن:زِبَرراندن )
پارسی/انگلیسی / آلمانی
زِبَرراندن/ ueberfuehren / to convert، transfer، convey
x را به y زِبَرمی رانیم = x را به y انتقال می دهیم ( یا تبدیل می کنیم ) =
x in y ueberfuehren
از همین کارواژه ( زبرراندن ) نیز می توان واژگانی نو ساخت.

ان الدنیا دار خبال و وبال و زوال و انتقال لا تساوی لذاتها تنغیصها و لا یفی سعودها بنحوسها و لا یقوم صعودها بهبوطها. ( از غررالحکم مولای متقیان علی علیه السلام )
به راستی که جهان سرای فساد و تبهکاری و رنج و نیستی و دگرگون گشتن است. لذاتش با مکدر ساختنش برابری نمی‏کند و نیک بختیش به بد بختیش و بالا رفتنش به پایین آمدنش ارزش ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

یک: ( روی دستگاه تلفن برای وصل کردن به داخلی ) تَرابُرد، جابه جایی
دو: ( کار فیزیکی ) تَرابَری، جابه جایی
سه: ( مالی ) تَراکُنِش
فرستادن
زوال مالکیت مالک نسبت به مال معین به نفع مالک جدید.
یک: ( روی دستگاه تلفن برای وصل کردن به داخلی ) تَرابُرد، جابه جایی
دو: ( کار فیزیکی ) تَرابَری، جابه جایی
چیزی را از جایی به جایی بردن یا جا به جا کردن
انتقال : [اصطلاح فقهی] جابه جایی، جابه جا شدن چیز نجس به نحوی که دیگر شئ اول محسوب نشود مانند انتقال خون انسان به پشه.
انتقال: [اصطلاح حقوق] زوال مالکیت مالک نسبت به مال معین به نفع مالک جدید.
گذار، روانه کردن، کوچ
بردن
برای واژه های عربی می توان برابر سازی کرد
ولی کار دیگه ای هم که میشه کرد اینه:
این واژه های را کنار بگذاریم ، زبان خودش واژه میسازه و راهش رو پیدا میکنه
جابجایی و برده
جابجایی بازیکنان تیم های فوتبال
برق به روستای فلان انتقال داده شد
برق به روستای فلان برده شد

ترابرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس