انتظار داشتن


    anticipate
    hope
    expect

مترادف ها

await (فعل)
منتظر شدن، در کمین نشستن، انتظار داشتن، منتظر بودن

attend (فعل)
همراه بودن، توجه کردن، انتظار داشتن، حضور داشتن، رسیدگی کردن، مواظبت کردن، گوش کردن، در ملازمت کسی بودن، در پی چیزی بودن، از دنبال امدن، انتظار کشیدن، پرستاری کردن

hold forth (فعل)
پیشنهاد کردن، انتظار داشتن، ارائه دادن

anticipate (فعل)
پیش بینی کردن، جلوانداختن، پیشدستی کردن، سبقت جستن، انتظار داشتن، پیش گرفتن بر، سبقت جستن بر

expect (فعل)
انتظار داشتن، منتظر بودن، چشم داشتن، حامله بودن

envisage (فعل)
انتظار داشتن، در نظر داشتن، روبرو شدن، در ذهن مجسم کردن

hope (فعل)
انتظار داشتن، ارزو داشتن، امیدوار بودن، پشت گرمی داشتن به

پیشنهاد کاربران

اندازه داشتن ؛ نگهداری کردن ؛ حفظ کردن. شمار چیزی را داشتن ، نگهداری کردن حساب و تعداد آن :
گر کسیرا نبود سیم ، خط و چک بستان
وقت پیدا کن و بانگشت همی دار شمار.
سوزنی.
اندازه چیزی داشتن ؛ شمار آن داشتن. بر آن مطلع بودن :
کس اندازه بخشش او نداشت
جهان تاو با کوشش او نداشت.
فردوسی.
- انتظار داشتن ؛ منتظر بودن. بیوسیدن.
expect a lot of somebody/expect too much of somebody ( =think someone can do more than may be possible )
طمع داشتن
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
حافظ
توقع داشتن

بپرس