Waiting area اتاق انتظار
به دلیل بار منفیِ واژه، �اتاق پذیرش� پیشنهاد می شود.
concourse. foyer. lobby. lounge.
اتاق انتظار، پذیرش، Waiting Room
انتظار: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
چیناک cināk ( سغدی )
رخاب raxāb ( گیلکی )
پرمر parmar ( دری ) مسعود سعد همدانی: ملک در جمله آن مراد بیافت که همی داشت سال ها پرمر، سرپرمد sarparmad ( خراسانی )
چمر cemar ( لکی: cemari ) .
انتظار'entezār
معنی
۱. چشم به راه بودن؛ چیزی را چشم داشتن؛ منتظر چیزی بودن.
۲. چشمداشت.
مترادف
۱. آرزو، امید، توقع، چشمداشت
۲. شکیب، شکیبایی، صبر
۳. نگرش
برابر پارسی
چشمداشت، چشم داشتن، چشم به راه بودن
چشمداشت، چشم به راهی
وابسه به کاربرد می تواند هر یک از این دو واژه به کار برود
واژه انتظار
معادل ابجد 1552
تعداد حروف 6
تلفظ 'entezār
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اِ تِ ) [ ع . ]
آواشناسی 'entezAr
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و متضاد
انتظار: آمادگی
باید انتظار هر برخوردی را داشت؛ باید آمادگی هر برخوردی را داشت.
درنگ بهترین گزینه است
مانند �درنگ کنید = منتظر بمانید�
به کُردی جنوبی یا پَهلَوانی ( کرمانشاهی، ایلامی، کَلّهُرّی. . . ) = تَمَ
چشم داشت= انتظار، توقع= اُمید، بَربند، بَندیر، ماندیر، مَندیر، یَمابُر، یَما، نگرماند،
نگرداشت، به چشم بودن، واچشمی، چشم به زمان، پیوس، نگاهین، نگرش،
چشم به زمان، گوش به زنگ، گوش به ندا، شکیبایی، شکیب، آرزو چشم به راه،
... [مشاهده متن کامل]
چشم به راه بودن، چشم داشتن، انگیزش، شور، خواستاری، رَسد داشت، نگرار،
نگراد، چشته، دک کن، دک، پوز، پیوسیدن، بیوس، درنگ، چشم، نگرماند، یرمر
کمین
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده :
#مسعودلشکر نجم آبادی امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#asaniq
# Taksoo
#مهدی - اباسلط
#فرشید - سرباز - وتن - رشید
#ضیا - همایون
#نادر - رهسپار
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر
واژه انتظار کاملا پارسی است عربی آن می شود توقع این واژه یعنی انتظار صد درصد پارسی است.
انتظار = صبر / شکیب / سوه
انتظار به چم توقع = دک و پوز که دک به چم طرد و واگذاری چیزی به آینده و پوز به چم توقع
دک کن = منتظر کن ( به اینده بنداز ) / دک شو = منتظر شو / پوز باش = منتظر باش / پوز بمون = منتظر بمون.
... [مشاهده متن کامل]
همچنین پوز به چم واقع می باشد و با position لاتین برابری میکند
در واقع = در پوز
واقعه = پوزیشن ( انتظار ارزویی ) = پوز ایشن ( ارزو = رجوع شود به ایشالله / اند ایش = اندیشه )
پوزش = انتظار ( توقع )
و . . . .
در زبان مازندرانی چشته به چم انتظار و چشمداشت می باشد.
کسی که منتظر اتفاقی یا انجام کاری است
بیوس/پیوس
پیوسیدن=توقع داشتن
از واژه انتظار، اگر نگرش ما "منتظر بودن" باشد، از جایگزین "چشم براه بودن" می توان بهره برد.
اگر نگرش ما از این واژه " توقع" باشد می توان واژه "خواسته" را بجای آن بکار برد.
منتظر کسی بودن تا بیاید
ماندگاری . . . ماندگار کسی بودن . . .
درنگ
چشم=
امید، چنانکه گویند: چشم آن دارم ؛ یعنی : امید آن دارم. ( انجمن آرا ) . بمعنی امید. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) . امید و توقع. ( غیاث ) . امید و توقع و انتظار. ( ناظم الاطباء ) . چشمداشت. آرمان. آرزو :
... [مشاهده متن کامل]
تا بمن امید هدایت کراست
یا بخدا چشم عنایت کراست.
نظامی.
هر کسی را ز لبت چشم تمنائی هست
من خود این بخت ندارم که زبانم باشد.
سعدی.
هرآنکه تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت
دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست.
سعدی.
ای که در دلق ملمع طلبی نقد حضور
چشم سرّی عجب از بیخبران میداری.
حافظ.
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی بمن ده تا بیاسایم دمی.
حافظ.
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتم.
حافظ.
ز هیچ یار مرا چشم آشنایی نیست
شکسته جانم و امید مومیایی نیست.
باقر کاشی ( از آنندراج ) .
روا مدار که گردد مزید خواهش غیر
نوازش ستمی کز تو چشم بود مرا.
قدسی ( از آنندراج ) .
رجوع به چشمداشت و چشم داشتن شود.
شکیب
در گفتار لری :
تِما ( بسیار پرکاربرد ) = انتظار، چشم داشت، امید
در مَثل:
از فلانی تِما بُر شدم = از فلانی انتظارم بریده است.
هام ( هستم ) به تِمایَت =به انتظار تو هستم، به تو امید دارم
هنوز دل به تِما هستم= هنوز دلم امید و انتظار دارد
... [مشاهده متن کامل]
مَندیر ( پرکاربرد ) = منتظر، ماندیر ( فارسی شده از ماندن=مَندن )
درمثَل:
مَندیر فلانی ام تا بیاید = منتظر فلانی ام تا بیاید.
برای ناهار مَندیر تان هستیم.
خیلی مَندیرتان ماندیم.
بَندیر = منتظر
بمان بر بَند فلانی تا بیاید = بمان منتظر فلانی تا بیاید.
نگر ماند "، "به چشم بودن" واچشمی" چشم داشت"
پسوند ها و پیشوند های زبان فارسی برای ساخت قید ها و فروزه ها و اسم بسیار فراوان است برای واژه ی انتظار عربی می توان برابر واژه های گوناگونی بکار برد نمونه:
من نگرمانده به راهی که ز آن باز آیی
یرمر
پیوس
نرسیدن منتظرماندن اسمی که دورا ازهمه متمایز میکند اسمی واسه پی بردن ب اعماق ونگرش اسمی واسه درک رنج
مترصد
پیش بینی
نخست اینکه انتظار ریشه آریایی دارد نه سامی و عربی نیست و دیگر اینکه میتوان از واژه چشم به راه یا چشم به زمان جای آن بکار برد
مثلن به جای اتاق انتظار می توان نوشت اتاق چشم به زمان
در زبان پارسی " پیوس "
منتظر ، چشم به راه ، صبر کردن ، چشم به راه کسی ، ارزو امدن ، امید امدن ،
شوق
نگاهین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)