انتصاب

/~entesAb/

    appointment
    designation
    inauguration
    installation
    installment
    nomination
    ordainment
    sppolntment

فارسی به انگلیسی

انتصاب رسمی
induction

انتصاب رسمی کشیش
order

مترادف ها

appointment (اسم)
کار، انتصاب، قرار ملاقات، وعده ملاقات، گماشت، منصب، وقت تعیین شده

ordination (اسم)
انتصاب، دسته بندی، برگماری

پیشنهاد کاربران

دربارۀ این که فرمودید عربی را از فارسی جدا کنید، انتصاب عربی است و فقط از قواعد عربی پیروی می کند. ما در فارسی حتی حق نداریم که از پسوندهای فارسی یا جمع عربی برای کلمات فارسی استفاده کنیم، مثل کارخانه
...
[مشاهده متن کامل]
بشود کارخانجات. بسیار معمول است، اما غلط مصطلح است. حتی در انگلیسی کلمات لاتین یا فرانسه یا آلمانی وارد شده، برای جمع از قواعد همان زبان بهره می گیرند. این که کلمه ای مثل انتصاب با آن معانی واقعی بسیار شنیعش به سبب بی توجهی به ظرائف کلام، کارش به جایی برسد که �انتصاب� فلان مدیر را �تبریک� بگوییم، یعنی کوتاهی شدید فرهنگستان که اصرار دارد برای پیتزای معمول در همۀ جهان کش لقمه را بسازد، اما اجازه دهد که اغلاط مصطلح در زبان ما جولان دهند.

عکس و لینک مطلب را برایتان می فرستم:
انتصاب
منابع• https://ar.wikipedia.org/wiki/انتصاب_القضيب
با درود به استاد عزیز جناب عطار، خوشحال می شوم از شما بیاموزم واشتباهم را اصلاح کنم، اما خواهشمندم کلمۀ نعوظ را در ویکیپدیا جستجو کنید و آن گاه توضیح عربی آن را انتخاب کنید و ببینید چه نوشته است.
با کمال تاسف، در این سامانه امکان اصلاح متون وجود ندارد. اگر نوشتی و رفت، دیگر رفت که رفت. لطفا اگر امکان هست، دو نظر قبلی مرا دربارۀ انتصاب پاک کنید و متن زیر را جایگزین کنید. با سپاس!
معنی اصلی عربی: نعوظ
...
[مشاهده متن کامل]

برای کاربرد در فارسی توصیه نمی شود. این کلمه از مادۀ نصب در فارسی ساخته شده، بدون که معنی اصلی عربی لحاظ شود و در اصل غلط مصطلح است. اصولا در عربی کسی نمی گوید: "انتصاب الرئیس، " یا "إعلان الإنتصاب" بسیار خنده دار است. معادل های بهتری مثل گمارش، تعیین و . . . وجود دارد. ( سهیلی اصفهانی )

انتصاب مقام ( فارسی ) =تعیین المنصب ( عربی )
انتصاب ( فارسی ) = نعوظ ( عربی )
نعوظ با
نعوذ
نعوز
نعوض
. . .
اشتباه نگیر.
باید زبان عربی را از فارسی جدا کرد!
معنی اصلی عربی: نعوذ
برای کاربرد در فارسی توصیه نمی شود. این کلمه از مادۀ نصب در فارسی ساخته شده، بدون که معنی اصلی عربی لحاظ شود و در اصل غلط مصطلح است. اصولا در عربی کسی نمی گوید: "انتصاب الرئیس، " یا "إعلان الإنتصاب" بسیار خنده دار است. معادل های بهتری مثل گمارش، تعیین و . . . وجود دارد. ( سهیلی اصفهانی )
...
[مشاهده متن کامل]

انتصاب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ویداریش vidāriŝ ( پارتی و مانوی: vidāriŝn )
نیپاز nipāz ( سغدی: نیپاذ nipaż )
انتصاب در عربی امروزی، به کلی متفاوت شده و اصطلاحی در علم ارولوژی به معنی نعوز است.
انتصاب = کاشتن
منتصب = کاشت
منصوب = کاشته
نصب = پین ( برای الصاق هم پین بکار میرود ) / کِشت
له مقالید السماوات والارض: إنتصاب مقامات ( فرشتها، أنبیاء، ستارها، کهکشانها، سیّارات، . . . ) به دست او نه کسی دیگری.
تعیین مقام وتکلیف هرکسی وهرچیز.
همکاری، تعیین، انتخاب
بپای کردن ؛ قائم کردن. نصب کردن. منصب دادن. انتصاب. برانگیختن : و آن پیر را بپای کرد و نگاه داشت و خود به مدائن باز شد. ( بلعمی ) . پس اینجا خلیفتی بپای کرد [ یعنی عبادبن زیاد در سیستان ] و خود برفت و
...
[مشاهده متن کامل]
بکابل شد. ( تاریخ سیستان ) . امیر ماضی چون ارسلان جاذب گذشته شد بجای ارسلان مردی بپای کردن خواست. ( تاریخ بیهقی ) . . . . فرصتی یابد و شرّی بپای کند. ( تاریخ بیهقی ) .

تعیین، نصب، انتخاب
اِنْتِصاب: گماشتن، نصب کردن.
اِنْتِساب: نسبت داشتن، مرتبت بودن.
این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. انتساب با حرف سین به معنای" نسبت داشتن " و" مرتبط بودن" است:" اولین قدم منتقد در کار انتقاد آن است که از صحت انتساب اثر به صاحب اثر مطمئن گردد"
...
[مشاهده متن کامل]

اما انتصاب با حرف "ص" به معنای گماشتن و نصب کردن است: "انتصاب او به ریاست اداره موجب اعتراض کارمندان شد. "
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۴۲. )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس