انتشار

/~enteSAr/

    circulation
    diffusion
    dispersal
    dissemination
    issuance
    issue
    publication
    spreading abroad
    spreading

فارسی به انگلیسی

انتشار اوراق بهادار
flotation

انتشار دادن
to spread or noise abroad, to circulate or issue

انتشار دارد که
there is a rumour that

انتشار عقیده
propagation

انتشار کتاب و فیلم
release

انتشار یافتن
to be published

مترادف ها

report (اسم)
گزارش، خبر، شهرت، صدا، انتشار، اشعار

proclamation (اسم)
اعلامیه، اعلان، اگهی، بیانیه، انتشار، ابلاغیه

publication (اسم)
طبع، اشاعه، انتشار، نشر، نشریه، نگارش، طبع ونشر

propagation (اسم)
ترویج، پخش، انتشار، رواج، گسترش، تکثیر، تبلیغ، پراکنی، پخش رقم نقلی

incidence (اسم)
برخورد، انتشار، مشمولیت، وقوع، شیوع مرض، تعلق واقعی مالیات

circulation (اسم)
جریان، گردش، تیراژ، انتشار، رواج، دوران، دوران خون

diffusion (اسم)
ریزش، پخش، انتشار، پخش شدگی

dissemination (اسم)
پخش، انتشار، پاشیدگی

currency (اسم)
پول رایج، انتشار، رواج، پول

issuance (اسم)
انتشار، صدور

dispersion (اسم)
انتشار، پراکندگی، تفرق، اوارگی، تجریهنور

effluence (اسم)
پخش، انتشار

پیشنهاد کاربران

انتشار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) گسترده گردیدن و دراز گشتن روز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . طولانی شدن و امتداد یافتن روز. ( از اقرب الموارد ) . دراز گشتن روز. ( آنندراج ) . || فاش شدن خبر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ فارسی معین ) . فاش شدگی و پراش و شیوع و شایعشدگی و شیوع یافتگی. ( ناظم الاطباء ) . شیوع. ( فرهنگ فارسی معین ) . || پراکنده گردیدن شتران از غفلت شبان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . || پراکنده گردیدن شتران از غفلت ساربان. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . پراکندگی. ( ناظم الاطباء ) . ( فرهنگ فارسی معین ) . || دروا شدن نره ، یقال انتشر الرجل ؛ ای انعظ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . استاده شدن ذکر و قضیب. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . نعوظ شرم مرد. ( بحر الجواهر ) . نعوظ ذکر. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) : گفت یا رسول اﷲ من دوش پاره ای گوشت بخوردم در میانه شب مرا انتشار رنجه داشت من گوشت بر خویشتن حرام کردم. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 211 ) . || باد گرفتن پی ستور از ماندگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . آماسیدن پا و دست چاروا. ( آنندراج ) . انتفاخ عصب. ( از اقرب الموارد ) . انتفاخ عصب دابه و آن عیبی است. ( بحر الجواهر ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) . از عیوبی است که بر اسب عارض می شود و آن انتفاخ عصب است بواسطه تعب و آن از رسغ تا انتهای زانو را فرامی گیردو عیب فاحشی است. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 27 ) . || گسترده شدن شاخه های خرمابن و برگ برآوردن آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ) . انبساط سعف خرمابن. ( از اقرب الموارد ) . || پراکنده شدن هرچه باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . پراکنده شدن. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . افشانده شدن. پراکنده شدن. شیوع یافتن. ( فرهنگ فارسی معین ) . || رفتن در زمین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . || آغاز کردن سفر، و از آنست در حدیث : �اللهم بک انتشرت �. || گرفتن : انتشرت الشی غضّاً. ( از اقرب الموارد ) . || ( اصطلاح تصوف ) پراکندگی خاطر. تفرقه. ( از فرهنگ فارسی معین ) :
...
[مشاهده متن کامل]

باز با خود آمدم زآن انتشار
باز دیدم طور و موسی برقرار.
مولوی ( مثنوی ، از فرهنگ فارسی معین ) .
|| ( اصطلاح طب قدیم ) وسیع شدن ثقبه عنبیه بیش از حد طبیعی. ( بحرالجواهر ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون از بحر الجواهر ) . گشاده شدن ثقبه عنبیه بیش از حد طبیعی بر اثر ضربتی یا سردردی سخت و جز آن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . تفرق الاتصالی بود که اندر طبقه شبکیه افتد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . اتساع چشم بطوری که نور از آن بخط مستقیم خارج نشود. ( از تذکره داود ضریر انطاکی ) . اتساع حدقه. ( یادداشت بخط مؤلف )
منبع. لغت نامه دهخدا

نشر /نَشر/ [عربی] بَرابَرنَهاده فارسی: پرا نگاشتن /پَرا نِگاشتن/ [ریشه ( :مصدر ) : پراکندن نگاشتن = پرا نگاشتن]، پرا نگاشت /پَرا نِگاشت/، چاپ کردن، چاپ
انتشار [عربی] بَرابَرنَهاده فارسی: پرا نگاشتن /پَرا نِگاشتن/ [ریشه ( :مصدر ) : پراکندن نگاشتن = پرا نگاشتن]، پرا نگاشت /پَرا نِگاشت/، چاپ کردن، چاپ
...
[مشاهده متن کامل]

ناشر [عربی] بَرابَرنَهاده فارسی: پرا نگارنده /پَرا نِگارَنده/ [ریشه ( :مصدر ) : پراکندن نگاشتن = پرا نگاشتن]، چاپ کننده، چاپ کن، چاپ خانه
انتشارات [عربی] بَرابَرنَهاده فارسی: پرا نگارنده /پَرا نِگارَنده/ [ریشه ( :مصدر ) : پراکندن نگاشتن = پرا نگاشتن]، چاپ کننده، چاپ کن، چاپ خانه
نشریه [عربی] بَرابَرنَهاده فارسی: پرا نگاشته /پَرا نِگاشته/ [ریشه ( :مصدر ) : پراکندن نگاشتن = پرا نگاشتن]، چاپ شونده، چاپ شده، چاپی

فَترآیش
سلیم
انتشار: واژه ای اربی و جمع نشر که در فارسی برابری اش پراکنش و گسترش ست.
اِنتِشار: ١. چاپخش، چاپ - پخش ٢. پخش، گسترش
انتشاردادن: در زبان پهلوی هم سنگش هست: ( pargandan ) = ( 𐬞 𐬀𐬭𐬔𐬀𐬥𐬛𐬀𐬥. ) =پَرگَندَن، بون گذشته:پرگند، پرگنده، بون اکنون:پَرگَن. که می توان از واژه ی ( پرگن و پرگند همچون کنش نام بهره جویی کرد ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نام کنش این پویه:پَرگنش و اگر بخواهیم همانند زبان پهلویگ بنویسیم: پَرگَنیشن: ( 𐬞𐬀𐬭𐬔𐬀𐬥𐬌𐬴𐬥. ) = ( Parganišn ) .
همسنگ این واژه در انگلیسی هستند: ( scatter ) ، ( distribute )

انتشار ریشه فارسی دارد و فارسی آن شار است و در انگلیسی آن را share میگوییم و هر روز خودتون از گوشییاتون یه چیزی رو شار یا شیر میکنین عربا تنها یه ان پشتش گذاشتن و شده انتشار انت رو بردارین فارسیشو بگین
...
[مشاهده متن کامل]
شار کن برای خودت بریم تو بخش شارها و شعار هم همینه یه دونه ع میونش گذاشتن باید بگین شار نده شار نکن اینجا بخش شارها هست شار کردن هر چیزی درست نیست

[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
Emission
سرعت تولید و انتشار کوین های جدید.
شار فارسی هست الکی چرا هرچی توو عربی هست رو عربی می دونید
اَندَرشاریدن = از پیشوند "اندر" و "شاریدن".
در زبان اردو ، پریشان حالی به ویژه پریشانی ذهنی
روایش، گسارش
پخشش
واژه ی �پخشش� پیشنهاد شده از سوی یکی از کاربران را بیش از همه برای کارهای رسانه ای می پسندم.
پخش
پخش کردن
۱ - شیوع - گسترش
۲ - فاش شدن خبر
۳ - چاپ کتاب و مجله
گسیل
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پاسون pãson ( پهلوی: پاسهون )
پَهروت ( پهلوی: پَتروت )
ویبَر vibar ( اوستایی )
هاستَر ( اوستایی: هانْم سْتَر )
ویسرَس visras ( اوستایی: وی سْرَسْچ )
این واژه تازى ( اربى ) است و بجاى آن از برابرهاى پارسى اش بهره بجویید: پاسهون Pas'hun ( پهلوى: انتشار ، توزیع - در پهلوى پاسهونتن Pas'huntan : منتشر - شایع - توزیع کردن ) ، پاسهونش Pas'hunesh ( پهلوى: پاسهونیشْنْ: منتشرسازى ، انتشاردهى ) ، پَتْروت Patrot ( پهلوى: انتشار
...
[مشاهده متن کامل]

و . . . ) ، رُواکیهْ Rovakih ( پهلوى: شیوع ، انتشار ، جریان ) ، رواگ Ravag ( پهلوى: انتشار ، شیوع - تازیان ( اربان ) این واژه را برداشته معرب کرده و مى گویند " رواج " ! و سپس ترویج ، مروّج و . . . را ساخته اند!!! ) ، فرازگسترشFarazgostaresh ( پهلوى: فْراچ ویستَریشْنْ
: توسعه همه جانبه ، انتشار فراگیر ) ، فَشَنجش Fashanjesh ( پهلوى: فَشَنجیشْنْ : انتشار ، پخش ، توزیع و . . . - در پهلوى فَشنجیدن Fashanjidan : منتشر - شایع - توزیع کردن ، انتشار دادن و . . . ) ، پخشش Paxshesh ( پهلوى: پخشیشْنْ: پخش سازى ، انتشار - در پهلوى پخشیدن Paxshidan
: پخش کردن ، پراکندن ، منتشر کردن ) ، پراکنش Parakanesh ( پهلوى: پراکنیشْنْ: متفرق سازى ، انتشار ، هرگوشه پخش کردن ) ، ویبَر vibar ( اوستایی: انتشار ) هاستَر ( اوستایی: هانْم سْتَر: انتشار ) ویسرَس visras ( اوستایی: وی سْرَسْچ: انتشار )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)