انباشته

/~anbASte/

    congeries
    cramped
    heap
    hill
    mass
    pile
    pocket
    ruck
    stack
    stockpile
    store

فارسی به انگلیسی

انباشته ای غنی از سنگ معدنی
bonanza

انباشته بستر مانند
bed

انباشته شدن
accumulate, aggregate, collect, mass

انباشته شدن ابگونه
stand

انباشته شدن در اثر باد
drift

انباشته شدن در اثر جریان اب
drift

انباشته کردن
mass

مترادف ها

replete (صفت)
مشبع، انباشته، لبریز، چاق، پر مایه، کاملا پر

full (صفت)
مطلق، کامل، انباشته، بالغ، تمام، مفصل، پر، لبریز، رسیده، سیر، مملو، اکنده

cumulative (صفت)
جمع شونده، انباشته

acervate (صفت)
انبوه شده، انباشته

stored (صفت)
انباشته، ذخیره شده

congested (صفت)
انباشته

stockpiled (صفت)
انباشته

stodgy (صفت)
انباشته، قلنبه، گردن کلفت، سنگین، سنگین وکندرو

tumped (صفت)
انباشته

پیشنهاد کاربران

چند برابرواژه ی پارسی در کنار هم:
۱: لطیف و کثیف: نرمینه و سختینه.
۲: رقیق و غلیظ: کم مایه و پرمایه.
۳: متکاثف و متخلخل: چَگال و تَنُک.
۴: متراکم: انبوه، انباشته.
پارسی را پاس بداریم: )
واژه ( اشتن ) به معنای گذاشتن و پر کردن و قرار دادن در در جای
در گویش کازرونی که از دوره ساسانیان به جا مانده است
و همچنین در گویش برخی لهجه ها که از اقوام باز مانده از دوره ساسانی هستند وجود دارد
...
[مشاهده متن کامل]

انباشتن یا آباشتن یا آماشتن یا گذاشتن. . .
همگی از همین ریشه هستند و به همین معنا به کار میروند
اش مو یعنی به من بده

مجید علیائی
جواب توده
کپه
کوت
پُر شده ذخیره شده جمع شده
متراکم
انباشته ، ان باشتا ان به معنای زیاد خیلی باشتا یعنی بالا به معنای خیلی بالا
چنانچه انبوه �ان بیک یا ان بوح به معنای خیلی زیاد هست
چنانچه انبار ان بار به معنای بار زیاد هست
چنانچه اندوخته ان توخ به معنای جمع شده ی زیاد هست
ذخیره شده
جمع کردن
اگین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس