امیختن، فضولی کردن، ور رفتن، مداخله کردن، در وسط قرار دادن، دخالت بیجا کردن
fuse(فعل)
امیختن، مخلوط کردن، گداختن، ترکیب کردن یا شدن، فتیله گذاشتن در، فیوزدارکردن، ذوب شدن
fuze(فعل)
امیختن، مخلوط کردن، گداختن، ترکیب کردن یا شدن، فتیله گذاشتن در، فیوزدارکردن، ذوب شدن
inosculate(فعل)
امیختن، بهم پیوستن، درهم باز شدن، سردرهم اوردن، بهم اتصال دادن
interlard(فعل)
امیختن، بمیان اوردن
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
He designed his first building, an idea that combines/ blends/ merges/ mingles beauty and function perfectly
آمیختن - آمیز - آمیغ به معنای اختلاط و نزدیک شدن به هم - همانند زن و شوهری که به مهر به هم نزدیک میشوند و از آنها بچه تولید میشود ریشه این لغت به ( ( میترا یا میتر یا میثر یا مهر ) ) برمیگردد ... [مشاهده متن کامل]
که خدای مهر و محبت است و به بندگانش نزدیک میشود و محبت میورزد. به گونه ای که انگار با بندگانش در آمیخته است واکه ( الف ) در گذشته بر سر بسیاری کلمات می آمد آ میتر - آمیته - آمیخته - آمیختن واژگان mixو make از همین ریشه هستند
واژه آمیختن معادل ابجد 1101 تعداد حروف 6 تلفظ 'āmixtan ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: āmēxtan] ‹آمیزیدن، آمیغدن، آمیغیدن› مختصات ( تَ ) [ په . ] ( مص م . ) منبع لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ فارسی هوشیار
( آمیختن، آمیز، آمیغ، آمیزه ) همریشه هستند واژگانی پارسی هستند. در ریخت آریایی: اوستایی: MINASHTI پهلوی: AMIC, AMEXTAN سانسکریت: MICRA واژگان دیگر زبانهای هند و اروپایی که از این واژگان پارسی ریشه دارند ( مشاهده در تصویر پایین ) . ... [مشاهده متن کامل]
پَسگشت ( =مرجع ) :برگه 71 - 72 از نبیگِ ( فرهنگ ریشه هایِ هند و اروپاییِ زبان پارسی ) .
می توان کارواژه "میختَن" را با پیشوندهایِ دیگر مانندِ اَن، هم، در، اندر و. . . بکار گرفت و نوکارواژه هایِ بیشتری را ساخت.
عجین کردن . [ ع َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خمیر کردن . آمیختن : دجله خوناب است زین پس گر نهد سر در نشیب خاک نخلستان بطحا را کند از خون عجین . سعدی .
ادغام
در هم کردن
آمیختن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " آمیختن" می نویسد : ( ( آمیختن در پهلوی در ریخت آمختن amēxtan ؛ بکار می رفته است . ستاگ این واژه با mixte در فرانسوی ، mixto در اسپانیایی ، و mix در انگلیسی سنجیدنی است. ) ) ... [مشاهده متن کامل]
( ( برون کرد مغز سر گوسفند بیامیخت با مغز آن ارجمند ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 289. ) در زبان آذری " قاتماخ ( آمیختن ) و قاتیشیق ( آمیخته ) بنابراین واژه ی قاتیق ( ماست ) به معنی چیزی در آمیخته و مخلوط شده می باشد از آن گرفته شده به فارسی رفته شده قاتوق که به معنی خورشت می باشد که در باقالی قاتق دیده می شود .
در کار تجارت کلمه � آمیختن� با او معنی شریک شدن و در کار رنگ امیزی }� در امیختن رنگها � یعنی با هم محلوط شدن و یکی شدن.