امیختن


    to mix
    mingle
    blend
    to associate
    alloy
    combine
    commingle
    compound
    concoct
    cross
    intermingle
    stir
    dash

فارسی به انگلیسی

امیختن ابگونه
slosh

امیختن با
ize _

امیختن خوراک و نوشابه با مواد مضر
drug

مترادف ها

incorporate (فعل)
جا دادن، متحد کردن، امیختن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، ثبت کردن، داخل کردن، دارای شخصیت حقوقی کردن

amalgamate (فعل)
توام کردن، امیختن، یکی کردن

admix (فعل)
امیختن، مخلوط کردن، بهم پیوستن، مخلوط شدن، امیزش کردن، دخالت کردن

mingle (فعل)
امیختن، مخلوط کردن، ذکر کردن، ممزوج شدن

mix (فعل)
امیختن، مخلوط کردن، سرشتن، بهم زدن، درهم کردن، اشوردن، قاتی کردن

brew (فعل)
امیختن، دم کردن

knead (فعل)
امیختن، مخلوط کردن، خمیر درست کردن، سرشتن، مالیدن، خمیر کردن، ورزیدن

compound (فعل)
امیختن، مخلوط کردن، ترکیب کردن

synthesize (فعل)
امیختن، ترکیب کردن، ترکیب شدن، هم گذاری کردن

meddle (فعل)
امیختن، فضولی کردن، ور رفتن، مداخله کردن، در وسط قرار دادن، دخالت بیجا کردن

fuse (فعل)
امیختن، مخلوط کردن، گداختن، ترکیب کردن یا شدن، فتیله گذاشتن در، فیوزدارکردن، ذوب شدن

fuze (فعل)
امیختن، مخلوط کردن، گداختن، ترکیب کردن یا شدن، فتیله گذاشتن در، فیوزدارکردن، ذوب شدن

inosculate (فعل)
امیختن، بهم پیوستن، درهم باز شدن، سردرهم اوردن، بهم اتصال دادن

interlard (فعل)
امیختن، بمیان اوردن

پیشنهاد کاربران

He designed his first building, an idea that combines/ blends/ merges/ mingles beauty and function perfectly
آمیختن - آمیز - آمیغ
به معنای اختلاط و نزدیک شدن به هم - همانند زن و شوهری که به مهر به هم نزدیک میشوند و از آنها بچه تولید میشود
ریشه این لغت به ( ( میترا یا میتر یا میثر یا مهر ) ) برمیگردد
...
[مشاهده متن کامل]

که خدای مهر و محبت است و به بندگانش نزدیک میشود و محبت میورزد. به گونه ای که انگار با بندگانش در آمیخته است
واکه ( الف ) در گذشته بر سر بسیاری کلمات می آمد
آ میتر - آمیته - آمیخته - آمیختن
واژگان mixو make از همین ریشه هستند

واژه آمیختن
معادل ابجد 1101
تعداد حروف 6
تلفظ 'āmixtan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: āmēxtan] ‹آمیزیدن، آمیغدن، آمیغیدن›
مختصات ( تَ ) [ په . ] ( مص م . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
( آمیختن، آمیز، آمیغ، آمیزه ) همریشه هستند
واژگانی پارسی هستند.
در ریخت آریایی:
اوستایی: MINASHTI
پهلوی: AMIC, AMEXTAN
سانسکریت: MICRA
واژگان دیگر زبانهای هند و اروپایی که از این واژگان پارسی ریشه دارند ( مشاهده در تصویر پایین ) .
...
[مشاهده متن کامل]

پَسگشت ( =مرجع ) :برگه 71 - 72 از نبیگِ ( فرهنگ ریشه هایِ هند و اروپاییِ زبان پارسی ) .

امیختنامیختن
فروکاستنِ کارواژه "آمیختَن":
1 - پیشوندِ ( آ )
2 - میختَن ( با بُن کنونیِ "میز" ) که با واژگانِ mix و mischen ( آلمانی ) از یک ریشه می باشد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

می توان کارواژه "میختَن" را با پیشوندهایِ دیگر مانندِ اَن، هم، در، اندر و. . . بکار گرفت و نوکارواژه هایِ بیشتری را ساخت.

عجین کردن . [ ع َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خمیر کردن . آمیختن : دجله خوناب است زین پس گر نهد سر در نشیب خاک نخلستان بطحا را کند از خون عجین . سعدی .
ادغام
در هم کردن
آمیختن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " آمیختن" می نویسد : ( ( آمیختن در پهلوی در ریخت آمختن amēxtan ؛ بکار می رفته است . ستاگ این واژه با mixte در فرانسوی ، mixto در اسپانیایی ، و mix در انگلیسی سنجیدنی است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( برون کرد مغز سر گوسفند
بیامیخت با مغز آن ارجمند ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 289. )
در زبان آذری " قاتماخ ( آمیختن ) و قاتیشیق ( آمیخته ) بنابراین واژه ی قاتیق ( ماست ) به معنی چیزی در آمیخته و مخلوط شده می باشد از آن گرفته شده به فارسی رفته شده قاتوق که به معنی خورشت می باشد که در باقالی قاتق دیده می شود .

در کار تجارت کلمه � آمیختن� با او معنی شریک شدن و در کار رنگ امیزی }� در امیختن رنگها � یعنی با هم محلوط شدن و یکی شدن.
ترکیب
مخلوط شدن، درهم شدن، همخوابگی
یکی شدن
مخلوط شدن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس