امپراطور

/~emperAtur/

    caesar
    emperor

مترادف ها

caesar (اسم)
قیصر، امپراطور

پیشنهاد کاربران

امپراطوری
امپراتور/امپراطور:
از کلمات دخیل در فارسی است که از زبانهای فرنگی، ظاهراً از طریق ترکی عثمانی، گرفته شده است. بهتر است با حرف " ت" و به صورت امپراتور نوشته شود و نه امپراطور.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۳۹. )
امپراطور محمد:نیروهای ترس و هراس در خارج از ایران و بیشتر در اروپا که اقلیت هستند و بیشترازمخلوقات دیگرازجنس ( من نارج من الناز ) اززبانه های آتش. هستندمرا به این اسم خطاب میکنند
امپراطور کسی از شکستاش پیروزی میسازه
افشین قطبی
پرماتیار=امپراتور، emperor
پرماتگان؛پرماتیاری=امپراطوری, impire
پیشنهاد های بالا از ستاک" پَرماتِه یا پرماتی" می باشد . . . که رخسار دیگری از واژه ی فرمان از کارواژه ی برساختگی پرماتیدن ( امرکردن، حکومت کردن ) می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

"پرماته" از زبان سغدی که یکی از زبان های ایرانی میانه و همریشه با پارسی میانه می باشد آمده و می توان جداشده های بسیاری از آن ساخت.
نمونه:
پرماتی یا پرماتشِ پَلمَسِه=حکم اتهام
پرماتانه=بطور مطلقا لازم و . . . .
هرچند "فرمانگان و فرمانیار " را می توان پیش نهاد ولی از واژگان آشنا که می توانند مایه ی پریشانی و سردرگمی گردند می باید پرهیخت.

پادشاه نیرمندی که بر سرزمین ها و قلمرو های وسیعی سلطنت می کرد
پادشاه نیرو مندی
سلطان

بپرس