اموختن


    cram
    to learn
    to teach
    acquaint
    acquire
    ground
    read
    receive
    [lit.] to teach

مترادف ها

learn (فعل)
فرا گرفتن، دانستن، خبر گرفتن، خواندن، اموختن، یاد گرفتن، اگاهی یافتن

study (فعل)
فرا گرفتن، تحصیل کردن، خواندن، بررسی کردن، اموختن، مطالعه کردن، درس خواندن

wit (فعل)
اموختن

teach (فعل)
تعلیم دادن، اموختن، درس دادن، معلمی یا تدریس کردن

indoctrinate (فعل)
اغشتن، اشباع کردن، تلقین کردن، اموختن

پیشنهاد کاربران

فراگرفتن
یاد گرفتن و یاد دادن
آموزش گرفتن
آموزش دادن
یاد دادن یاد گرفتن
فراگرفتن
بیا موخته =یاد گرفته
آموخت یعنی. . . . . . . . . . یاد کرفتن
اموزاندن
یاد دادن، یادگرفتن
یادگرفتن یا یاد دادن
یاد دادن
آموختن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی آموختن می نویسد : ( ( آموختن در پهلوی هاموختن hammōxtan بوده است . ) )
ز هر دانشی چون سخن بشنوی
ز آموختن یک زمان نغنوی
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 187 )

بپرس