اماده

/~AmAde/

    ready
    prepared
    equipped
    fit
    conditioned
    liable
    prone
    precooked
    apt
    by
    ripe
    set
    shipshape
    spot
    susceptible
    up
    fain
    reach-me-down

فارسی به انگلیسی

اماده احتراق
tinderbox

اماده ارائه
forthcoming

اماده باش
alert

اماده باش دادن
alert

اماده برای سرمایه گذاری
fluid

اماده بهره برداری کردن
to develop (as a mine)

اماده بودن
wait

اماده پرواز
airworthy

اماده جفت گیری
ruttish

اماده چاپ کردن
redact

اماده دریا پیمایی
seaworthy

اماده رزم
effective

اماده ساز
dresser

اماده سازی
equipment, homework, preparation, provision

اماده سازی برای جنگ
armament

اماده سازی برای چاپ
redaction

اماده سازی قبل از ورزش
warm-up

اماده شدن
prepare, ripen, to get ready

اماده عمل شدن
gird

اماده عمل کردن
spring

مترادف ها

able (صفت)
توانا، قابل، مستعد، لایق، شایسته، اماده، با استعداد، صلاحیت دار، دارای صلاحیت قانونی، خلیق

apt (صفت)
قابل، مستعد، شایسته، اماده، مناسب، زرنگ، متمایل، در خور

ready (صفت)
اماده، حی و حاضر، فراهم، مهیا، موجود

provided (صفت)
اماده

present (صفت)
اماده، فعلی، حاضر، موجود، اکنون

stock (صفت)
اماده، حاضر، موجود

handy (صفت)
اماده، قابل استفاده، دم دستی، ماهر، چابک، چالاک، سودمند، سریع، موجود، روان، دستی، مقتدر، بسهولت قابل استفاده، سهل الاستعمال، بادست انجام شده، استاد در کار خود

beforehand (صفت)
اماده، راحت

presentient (صفت)
اماده، گوش بزنگ، در انتظار، قبلا متوجه، قبلا مستعد

fresh (صفت)
اماده، جسور، با روح، سرد، خنک، زنده، شیرین، پر رو، خرم، سبز، تر و تازه، تازه، باطراوت، تازه نفس، با نشاط

prompt (صفت)
اماده، چالاک، سریع، بی درنگ، فوری، عاجل

پیشنهاد کاربران

تَیّار
کوردی سنندجی و کرمانشاهی و ایلامی: گُرج
زبان لکی و هورامی: گُرج
کوردی سورانی و کرمانجی: آمادَه
نم کرده . [ ن َ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مرطوب . آب زده . || در تداول ، کنایه از مجهز و آماده و منتظر. گویند: همیشه چند نفر نم کرده دارد؛ همیشه چند تن در انتظار و به فرمان اویند.
پا به رکاب
good to go
حاضر
یان بسته. [ یام ْ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) که کمر خود را با چیزی بسته باشد. که کمر بر میان بسته باشد. بسته میان. کمربسته. که کمر یا چیزی دیگر بر میانش بسته باشد :
نباتی میان بسته چون نیشکر
بر او مشتری از مگس بیشتر.
...
[مشاهده متن کامل]

سعدی ( بوستان ) .
|| کنایه از مهیا و آماده و حاضر. ( ناظم الاطباء ) . آماده خدمت. آماده به خدمت. مهیا. حاضر. ( از یادداشت مؤلف ) . کمر بسته و آماده. ( آنندراج ) :
برون رفت سیندخت با بندگان
میان بسته سیصد پرستندگان.
فردوسی.
بر این چاره اکنون که جنبد ز جای
که خیزد میان بسته این را بپای.
فردوسی.
همی رفت چون پیش رستم رسید
گو شیردل را میان بسته دید.
فردوسی.
در طمع روز و شب میان بسته
بر در شاه و میر و بندارند.
ناصرخسرو.
منذر گفت من بنده ام و ایستاده ام میان بسته به هر چه فرمائی. ( فارسنامه ابن بلخی ص 75 ) .
در خدمت تواند میان بسته چون رهی
گردان روستم تن اسفندیاردل.
سوزنی.
دایره کردار میان بسته باش
در فلکی با فلک آهسته باش.
نظامی.
ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت
ما مور میان بسته روان بر در و دشتیم.
سعدی.
ای پیش تو سپهر میان بسته چون قلم
مردی و مردمیت به عالم شده ست علم.

سازمند
کوک بودن چیزی ؛ مهیا و آماده بودن آن. در حد کمال خوبی بودن آن چیز.
آماده: دکتر کزازی در مورد واژه ی "آماده " می نویسد : ( ( آماده که به معنی بسیجیده و ساخته است اسم مفعول است از" آمادن"، به معنی مهیا کردن. چنان می نماید که " ا"، در واژه پیشاوند است و ستاک آن ریختی از "ماده" که ریخت دیگر آن "مایه" است که در پهلوی ماتکmātag بوده است؛ بدین سان، معنی بنیادین و نخستین واژه مایه ور و مایه دار خواهد بود: هر آنکس که مایه ی انجام کاری را داشته باشد در انجام آن بسیجیده و تواناست. ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

( ( یکی بدسگال و یکی ساده دل
سپهبد به هر چاره آماده دل ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۵. )

اماده سازی=equipment
در شُرف
مهیا

سازور
حاضر - تکمیل شده - ساخته شده -
تیار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس