الماس

/~almAs/

    diamond
    ice
    rock
    sparklers

فارسی به انگلیسی

الماس بدل
imitation diamond

الماس تراش
diamondcutter

الماس تک
solitaire

الماس شیشه بری
glass cutter

الماس فلامک
rose diamond

الماس مانند
diamond

الماس نتراشیده
rough diamond

مترادف ها

diamond (اسم)
خشت، الماس، لوزی، خال خشتی، زمین بیس بال

bort (اسم)
خرده الماسی تراشدار، الماس

پیشنهاد کاربران

کلمه الماس که اَل عربی برای ایجاد اسم به خود گرفته مانند الکل الکترون الکتریسیته الوند البرز کلمه اصلی آن ماس می باشد. و کلمه ماس به مفهوم دانه که مجموع آن مُماس و در تماس باهم شن گفته می شود در کلمه ماست
...
[مشاهده متن کامل]
قابل روئیت هست و ماست زمانی که دَلَمه می بندد اصطلاحاً می گویند ماسیده شده است یعنی مولکول های شیر در تماس باهم دانه دانه یا تیکه تیکه شده است. کلمه ی دَلَمه هم که از دل ایجاد شده است و دل هم که نماد یکی بودن و یک دانه بودن هست. بهترین کلمه ای که برابر فارسی آن برای الماس می شود به کار برد کلمه دُرّدانه می باشد. البته در زبان لاتین از یک بُعد دیگر برای الماس نامگذاری کرده اند با نام دایموند diamond یعنی خواستنی یعنی مورد تقاضا که در زبان لاتین demand گفته می شود. یعنی شیئ با ارزش که همه خواستار اون هستند. کوه دماوند خودمان نیز از همین مفهوم نامگذاری شده است. فرآیند تولید الماس هم از تبلور دانه های کربن تحت فشار و گرمای زیاد در تماس باهم به صورت منظم ایجاد می شود که این رویه تبیین از تعریف الماس را قابل باور می کند.

الماس واژه ای فارسی بوده که در فارسی میانه نیز به همان شکل و به معنای سخت ترین فلز بکار می رفته است و با واژه �المشو� در زبان آکدی و به معنای فلز با ارزش و درخشان هم ریشه می باشد .
واژه �ادامانت یا اداماس� در زبان یونانی برگرفته از این واژه بوده و به �دیاموند� در انگلیسی تغییر یافته است.
Diamond
واژه الماس
معادل ابجد 132
تعداد حروف 5
تلفظ 'almās
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [مٲخوذ از یونانی]
مختصات ( اَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی 'almAs
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
می گویند واژه ماس ( ماسه ) در آغاز به زبان عربی رفته و تازیان ال بر آن افزوده اند و در زبان فارسی به کار رفته و شده الماس و دوباره عرب ها به این واژه ال افزوده اند و شده الالماس . این همه یک نظر است .
الماس= ماسیده= الماس
اَل= پسوند نام ساز ( ( بستگی ) )
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده:
...
[مشاهده متن کامل]

# امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
# آسانیک گری
# asanism
# asaniqism
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

تبلور کربن شفرده شده
اسم یکی از سنگ های قیمتی هست
بر خلاف تصور برخی واژه الماس از بنیاد پارسی و آریایی است چرا که واژه الماس در زبان یونانی به شکل diamantia که شکل قدیمی تر واژه diamond است پس الماس کلمه ای آریایی و پارسی هست نه یونانی
الماس: الماس با همین ریخت در پهلوی به کار می رفته است این واژه در بنیاد یونانی است.
( ( هوا را تو گفتی همی برفروخت
چو الماس روی زمین را بسوخت ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۴. )
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان فارسی به الماس ماس گفته می شد . و ماسه یعنی چیزی شبیه به ماس است . ماس از زبان فارسی به عربی رفت و شد " الماس " و ایرانی ها الماس واژه ی الماس را از عرب ها گرفتند و به شکل الماس استفاده کردند و دوباره عرب ها الماس را از ایرانی ها گرفتند و آن را به شکل الالماس در آوردند .

بپرس