الف

/~alef/

    elf
    first letter of the alphabet in persian/arabic/etc.
    thousand
    alef (alif)
    the first letter of the persian alphabet
    hobgoblin
    section

فارسی به انگلیسی

الف مانند
elfin

پیشنهاد کاربران

1400 سال تبانی بر تحریف معانی قرآن با تفاسیر غلط وریشه کردن کلمات عربی فریبانه وهوشمندانه انجام شد.
حالا 14000 طول میکشه تا معانی سرجاش برگرده. ( اگه مسلمانان میخون ومتوجه شدند! ) .
140000 طول خواهد کشید تا جا بیوفته!.
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
دانشمندان؛ کی شروع میشی به روشن کردن حقایق؟
فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ. . .
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی‏ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسینَ عاماً . . .
ألّفَ بین قلوبهم:قلب ها را با هم أَلفت کرد، دلها یکی کرد، وحدت با محبّت ودوستی ووفا یکی شد.
ألّفَ الکتاب: کتاب را تألیف کرد.
. . .

واژه الف
معادل ابجد 111
تعداد حروف 3
تلفظ 'alef
نقش دستوری اختصار
ترکیب ( اسم ) [معرب، مٲخوذ از عبری]
مختصات ( اَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'alef
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
واژه الف کاملا پارسی است و
ریشه نیاهندوایرانی دارد و در عربی می شود أ این واژه یعنی الف صد درصد پارسی است
منابع ها. فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ لغت معین
👆الفبا چرا آغازش با "آ" یا "الف" است؟
"آ" در دآنش ایرآنیان یعنی "برخآستن" یا "رآستی" یا "یک" از دو رون "صفر" یا "دونگ" یا "مننگهو" یا "اندیشه" یا "چرخ و دآیره" است!
ایرآنیان پی بدین بردند که آغازش از آغالش دو نیروی هستی بخش پدیدآر گشته و هر چه هست چون شیری بر خود جنگ آورد و در خود لولی فش به خود پیچد و خود در خود ،
...
[مشاهده متن کامل]

خود "آ" شود و چنین شد که جهآن جهآن پدید آمد و این دآنش را از آن برترین و بهترین دآنش دآنستند و نامش را "خدآوند" نهآدند.
از این روی نامش را "الف با" گذاشتند یا همان "آب" که همان سر چشمهء زندگیست که خود آب در در یایی آبی شناور است و از ژرفا به بلندآ می آید و به درآزآ و پهنآ کشیده میشود و بی ساحل بدنبال ساحل میشود
و هماره بر آی خود "هی در" باز میکند به بیکرانگی و هماره "میدهد" و میشود
پس در یافتیم که ( آلی یا علی یا آلپ یا آلپا ) یعنی "قله یا ستیغ یا کله یا رآست" است که با برخورد دو بار سپند و انگره ( ' - ) به خود خود "آ" پدیدآر شد
دآنشمندآن ایرآنی برآی فریب انگره من و دژمن خود که تازیان تازه وارد از بیابان ها باشند، دآنش کهن که آورندهء اشا زرتشت وخشور بزرگ ایرآن است که از خرد ورزی سر چشمه میگرفته و رآست است را به نو سازی و رنسانس در آورده و معنی را با صورت تازه ای بر آی ما به "مر دری" گذاردند تا روزی رآستی دوباره بر مردم کشور ستم دیدهء ما ایرآن زمین ، سر فرآزی کند و بشود
پس از شکافتن واژه باید دوباره به صورت در آید تا به این از راه آن آگاه گشت
یا علی حیدر مدد
یا آلی هی در مدت
👆از خود به خود می آید و خودآ میشود و هماره به بیکران در خرد هی در باز میکند و میدهد و میشود
یا=از ناکجا آمدن
آلی=ستیغ یا قله یا رآستی
هی در=هماره در گشا
مدت=میدهدت😊🔥😔
انگلیسی ها از باستان "زد یا ضد یا z" ما ایرآنیان بوده اند و خواهند بود.

۱. الف مقصوره و الف ممدوده در قرائت عربی:
الف مقصوره یعنی الف کوتاهی که آن را گاهی روی "و" می گذارند مانند ( زَکوة - صَلوة - حَیوة - ) و گاهی روی "ی" می گذارند مانند ( کُبْری - صُغْری - مُوسی ) و در بعضی مـوارد روی حرف دیگر نیز قرار می گیرد ماننـد ( هـذا و اُولـئِکَ ) ، همـچنین در زیر حروف نیز قرار می گیرد مانند ( فی و سَمیعٌ ) ، که هرگاه روی حرف قرار گیرد تلفظ آن همان "صدای الفی" خواهد بود و اگر زیر حروف قرار گیرد تلفظ آن همان "صدای یائی" خواهد بود.
...
[مشاهده متن کامل]

باید دانست گاهی دیده شده است که الف مقصوره روی حرفی قرار گرفته، در صورتی که مربوط به آن حرف نبوده بلکه ارتباط با حرف قبلی داشته است لذا باید دانست حرف مذکور خوانده نمی شود ولی کتابت به همین صورت می باشد مانند صَلوةً که الف مقصوره روی حرف ( واو ) قرار گرفته در صورتی که مربوط به لام می باشد و ( واو ) در اینجا والی است.
حروف والی:
در تمام قرآن کریم حروف ( و– ا – ل – ی ) که روی هم "والی" گفته می شود هرگاه بدون حرکت دیده شوند خوانده نمی شوند، مانند "واو" در اُولئِکَ و "الف" در امَنُوا و "الف" و "لام" در وَالشَّمْس و "یاء" در مُوسـی� و هنگامی که گفته می شود حروف والی فقط 4 عدد هستند بدین معنا است که فقط همین چهار حرف می باشند که می توانند در قرآن کریم بدون حرکت دیده شوند و طبعاً غیر از این چهار حرف اگر حرفی در قرآن مجید بدون حرکت دیده شود قطعاً یک نوع اشتباه چاپی خواهد بود، یعنی حتماً باید متحرک باشد.
توجه مهم:�حروف والی علاوه بر عدم حرکت، علامت ساکن را هم به خود نمی پذیرند و در غیر این صورت، از حالت والی خارج می شوند لکن می توان گفت حروف والی ذاتاً ساکن هستند چون هیچ گونه حرکتی را دارا نمی باشند.
- کلماتی همچون اِذا - غَفُورٌ - رَحیمٌ که در آنها صداهای کشیده به کار رفته است از آنجا که "ا - ی - و" در آنها اثر گذار می باشند لذا نمی توان گفت که آنها والی می باشند بلکه از حروف مدّی محسوب می شوند.
اما الف ممدوده به الف و همزه ای گفته می شود که در آخر کلمه به صورت�"اء"نوشته� شده است و صدای "آ"ی بسیار کشیده می دهد عرب ها برای تلفظ درست آن، الف را با همزه همراه می آورند؛ در کل عرب ها، به جز فتحه دو صدای نزدیک به آن دارند؛ یکی الف مقصوره، و دیگری الف ممدوده. الف مقصوره، صدای فتحه ی کشیده یا همان صدای "آ"ی معمولی است و الف ممدوده، صدای "آ"ی بسیار کشیده است که در پایان کلمه های عربی می آید مانند بیضاء.
۲. الف مقصوره و الف ممدوده در ادبیات عرب:
الف مقصوره به الفی گفته می شود که در آخر کلمه به صورت� "ی" ویا "ا"� نوشته� شده است و "ا"خوانده می شود و به اسمی که الف مقصوره دارد اسم مقصور گفته می شود مانند : کبری، موسی، رضا.
اما الف ممدوده به الف زائدی گفته می شود که در آخر کلمه به صورت� "اء"نوشته� شده است و به اسمی که الف ممدوده دارد اسم� ممدود گفته می شود مانند : عاشوراء، سوداء، بیضاء.
( در قرائت بحث اسم و فعل و غیره مطرح نیست فقط در باب خواندن درست می باشد پس اینجا که از اسم مقصور یا اسم ممدود صحبت می شود مشخص است که بحث صرف از ادبیات عرب است )

الف، یا ساکن است و یا متحرک؛ ساکن را "لینه"، و متحرک را "همزه" می نامند.
الف: قاچ خربزه و از این قبیل، بچه ی کوچک، سیخ، راست .
معنی :گل سرخ ، آتش ، زیبا رو، نام یک فرمانده زن و نام یکی از پادشاهان هخامنشی
اسمی هست که هم برای دختر هست و هم برای پسر
موجودی شبیه انسان اما با تفاوت عمر پنج برابر و گوش بزرگ
الف در غرب ب معنی پری و زیبا هست ولی واقعا وجود داشتند. الف در زبان آسیای میانه از حرف اول حروف فارسی گرفته شده ب معنیه اولی ها. یعنی اولین جوداتی ک در هزاره سوم ب وجود اومدن و زندگی میکردن
الف یعنی ایستادگی
الف= الاُ/الو
ا= بالا
ل= لانه
و= وُ /او /اب
آب آسمانی
اولین حرف الفبای زبان فارسی ( ا )
اَلِف
هزار ( عدد ) - چهره، تصویر، نقش.
مثالی از حافظ: نیست بر لوح دلم جز اَلِفِ قامت دوست/چه کنم حرف دگر یاد نداد اُستادم>>>>>
معنی: جز تصویر یارم ( خدا ) در نظرم چیزی نیست/چیکار کنم حرف دیگری استادم ( خدا ) یادم نداده!
و حرکت دار است با اِلف: همنشینی، همدمی - دوستی، اُنس، خوگرفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس