commitment (اسم)سرسپردگی، تعهد، الزام، ارتکاب، حکم توقیفtie (اسم)علاقه، بند، دستمال گردن، کراوات، قید، رابطه، گره، الزام، برابری، ربطrequirement (اسم)الزام، تقاضا، نیاز، ایجاب، نیازمندی، احتیاج، التزام، مقرره، دربایستcommittal (اسم)سرسپردگی، تعهد، الزام، ارتکاب، حکم توقیف
الزام نداشتن: علاقه نداشتن . الزام داشتن : علاقه داشتن مثال: الزام داشتن به انجام کاری = علاقه داشتن به انجام دادن کاری مثال : الزام نداشتن به کارهای تکراری = علاقه نداشتن به کارهای تکراریالزام = بایَندضرورت = بایستگیاتهامالزام: تعهد است ، الزامات تعهداتی که از قانون یا قرارداد ناشی می شود بطوری کلی عمل حقوقی ، واقعه حقوقی و قانون منشأ الزامات و تعهدات خواهند بودبه الزامی بگینبایسته، بایستگی داربایستگیالزام : اجباری در ضمان قهریاملای صحیح صاحب قروه.در لغت به معنی اجبار است.وادار ساختن .وادار ساختن شخص به انجام یا ترک عملی است .واجب کردنالزامات :ج الزام. مجبور کردن . وادار کردنبایسته، بایسته هاباید, بایدهامشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)+ عکس و لینک