الحاق، انضمام، پیوستگی | Annexation | :
افزودن سرزمین به کشور |
الحاق. [ اِ ] ( ع مص ) دررسیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( آنندراج ) ( ترجمان علامه تهذیب عادل ) . رسیدن. ( منتهی الارب ) . پیوستن به آخر چیزی. ( از آنندراج ) . ادراک. لَحق. لَحاق. ( از اقرب الموارد ) . رسیدگی و وصول. رسیدن به کسی یا به چیزی. پیوستگی و اتصال. چسبیدگی و التصاق و منضم شدن. ( ناظم الاطباء ) . || دررسانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( ترجمان علامه تهذیب عادل ) . رسانیدن و درچفسانیدن. ( منتهی الارب ) . پیرو کردن چیزی به چیزی و رسانیدن و پیوستن بدان. ( از اقرب الموارد ) . وابستن به چیزی. ( ازآنندراج ) . ملحق کردن. پیوستن : وألحقه بآبائه الخلفاءالراشدین. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300 ) .
... [مشاهده متن کامل]
- الحاق افتادن به. . . ؛ پیوستن. منضم شدن. ملحق شدن : و آنچه از جهة پارسیان بدان الحاق افتاده است شش باب است. ( کلیله و دمنه ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
همتای فارسی🇮🇷 واژه انگلیسی paste و عربی الحاق و ضمیمه
∆ پیوست، پی بست، پینوشت، واپی، افزار، افزونه، هموند، چسبار
الحاق: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ابینت abint ( سغدی )
دوسان dusān ( دری )
پیوستن
برابر پارسی یاد شده ی �پیوست� در بالا نارساست.
در زمانی که شما عنوان میکنید این شخص ، این مال، این زمین ملحق شده و یا الحاق پیدا کرده.
الحاق هیچ گونه اجباری همراه ندارد و شما با میل خود این عمل را انجام داده اید.
در زمان قرار داد به کلمه الحاق یا تصرف. دقت کنید
پیوند دادن
ایجاد اتصال نمودن
پیوستگی بخشیدن
الحاق: [اصطلاح نظامی] واژهای است مورد استفاده در جنگ و عملیاتی که به پیوستن یگانها و نیروها به یگان دیگر اطلاق میشود. الحاق عملی است ظریف و بایستی سعی گردد دو یگان به عدههای خودی آسیب نرسانند.
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )