الحاق

/~elhAq/

    insertion
    addenda
    confluence
    incorporation
    integration
    linkup
    joining
    annexation

فارسی به انگلیسی

الحاق گروه ها
confluence

الحاق کردن
affix, append, subjoin

مترادف ها

inset (اسم)
ریزش، جریان، الحاق، وصله

juncture (اسم)
اتصال، خط اتصال، الحاق، پیوستگی، مفصل، ربط، درزگاه

supplement (اسم)
ضمیمه، الحاق، هم اورد، لاحقه، متمم، مکمل، زاویه مکمل، پس اورد

addendum (اسم)
افزایش، ضمیمه، ذیل، الحاق

union (اسم)
اتصال، اتحاد، بهم پیوستگی، الحاق، پیوستگی، اجتماع، وصلت، انجمن، ائتلاف، اتحادیه، پیوند، اتحاد و اتفاق، یگانگی وحدت، اشتراک منافع

interpolation (اسم)
الحاق، درج

incorporation (اسم)
اتصال، جا دادن، اتحاد، الحاق، پیوستگی، تلفیق، ادخال، یکی سازی ترکیب، یکی شدنی، ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت

concatenation (اسم)
الحاق، سلسله، تسلسل

insertion (اسم)
الحاق، جوف گذاری، درج تصادفی

adhesion (اسم)
توافق، رضایت، الحاق، چسبیدن، طرفداری، الصاق، دوسیدگی، چسبیدگی، انضمام، قبول عضویت، کشش سطحی، همبستگی، الحاق دولتی به یک پیمان

adjunction (اسم)
افزایش، ضمیمه، الحاق، مشاع سازی

joinder (اسم)
اتفاق، الحاق، پیوستگی

subjunction (اسم)
الحاق، افزایش در پایان، چیز اضافه شده

پیشنهاد کاربران

الحاق: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ابینت abint ( سغدی )
دوسان dusAn ( دری )
پیوستن
برابر پارسی یاد شده ی �پیوست� در بالا نارساست.
در زمانی که شما عنوان میکنید این شخص ، این مال، این زمین ملحق شده و یا الحاق پیدا کرده.
الحاق هیچ گونه اجباری همراه ندارد و شما با میل خود این عمل را انجام داده اید.
در زمان قرار داد به کلمه الحاق یا تصرف. دقت کنید
پیوند دادن
ایجاد اتصال نمودن
پیوستگی بخشیدن
الحاق: [اصطلاح نظامی] واژه‎ای است مورد استفاده در جنگ و عملیاتی که به پیوستن یگان‎ها و نیروها به یگان دیگر اطلاق می‏‎شود. الحاق عملی است ظریف و بایستی سعی گردد دو یگان به عده‏های خودی آسیب نرسانند.
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )

بپرس