التماس:جستن. یافتن. پیداکردن. دیدن.
التماس:از لمس می آید و به دریافت
چسبیدن است که به التماس روند واژه ای یافته است. به کسی چسبیدن برای کاری و خواستی از او.
واروی التماس از لبس می آید و لباس کسی را گرفتن به جای دست او را، و مانند آن .
سلیم
التماس: درخاست یا خاهش به چند بار گویی از هر کسی.
التماس: درخواست همراه با فروتنی یا افتادگی از ته دل یا الکی و به شیوه های گوناگون ( جسمی و روانی ) و با پافشاری و به کار بردن سخنان تأثر انگیز و برانگیختن احساسات کسی برای دریافت چیزی یا لطف یا بخشش یا یاری از او یا تن دادن وی به کاری. ( Le Petit Robert 1 )
... [مشاهده متن کامل]
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
گولیپوس gulipus ( گیلکی گولیپوسه gulipusa ) .
خزرک xazrak، درخواه darxāh ( دری )
نیغازا niqāzā ( سغدی: نیغاذا niqāżā )
واژه التماس یک واژه عربی که پارسی خواهش یا درخواست می شود.
لابه،
لابه کردن = التماس کردن، لُوه زدن ( گویش اسفهانی )
از و چز
دست به دامن شدن
در زبان آذری به التماس کردن "یالوارماخ " گفته می شود . همچنین در ترکی " ائیلان دیلی چئخارتماخ " ( زبان مار در آوردن ) یا ( مثل مار در برابر کسی زبان در آوردن کنایه از التماس کردن می باشد .
ائیلان دیلی چئخارتیم قبول ایلمه دی . کنایه از اینکه هر چه التماس کردم قبول نکرد .
خواهش کردن