التزام: پیمانی درونی و کاربردی بر پایه ی قانون یا اخلاق یا علاقه که بر اساس آن، کسی خود را یا دیگری او را وادار می کند تا کاری را برای دیگری یا برای یک آیین یا دین انجام دهد. ( https://www. cnrtl. fr/definition/engagement ) ... [مشاهده متن کامل]
بالتزم اخلاقی. تف سربالابعید. � �باتجمل روسفرهٔ خون ما نشستی
وجوب
التزام : به گردن گرفتن، برخود لازم و بایسته دانستن کاری را ، انجام کاری را بر خود لازم کردن، خود را گردن گیر کردن، تکلیف قانونی یا قراردادی را پذیرفتن ، قبول تعهدات و الزامات ، خود را به انجام امری ملزم کردن ، خود را ملازم کسی کردن
التزام اجباری بر اساس قرارداد
به عهده گرفتن انجام امری ، خواه در برابر عوض باشد یا نباشد .
اجباری
بایسته داشتن. ( از فرهنگ واژه های فارسی سره، فریده رازی، نشر مرکز ) . بهتر است همه آنانی که پارسی را دوست دارند و بدان می نویسند، یک جلد از این کتاب را در کنار خود داشته باشند.
خود را ملزم به کاری دانستن ، پایبندی و تعهد قلبی به کاری داشتن و اصرار ورزیدن بر آن کار
تعهد به فعل یا ترک کاری را التزام گویند. پذیرفتن یک تکلیف حقوقی
تعدنمودن درقبال امری، تعد وملزم نمودن طرفین دعوا ودگیری نزدقاضی دادگاه مبنی برعدم جلوگیری ازادامه دعوا و نزای بیشتر