puppet
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
ساز، اسباب، الت، الت دست، برگ، ابزار، افزار
ماشین، ماشین خودکار، ادم مکانیکی، ادم بی اراده، الت دست
الت دست، خوکچه هندی
الت دست، دلقک، دست نشانده
الت دست، پنجه گربه
پیشنهاد کاربران
آلت دست:[ مجازی] کسی که ندانسته وسیله برآورده شدن خواست دیگران می شود.
( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )
( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )
دستمایه، سغبه، مسخره، بازیچه
میتواند به معنای مسخره نیز باشد