الاغ به جنس ماده ی این حیوان گفته می شود و خر به جنس نر آن. مثل کلمه خر در کلمه خروس و مرغ هم که ماده می باشد. کلمه اِشَّک هم که در زبان ترکی در حال استفاده امروزی می باشد از واژه ی هوشَّک ایجاد شده است ... [مشاهده متن کامل]
به مفهوم هوشیار کردن خر برای توقف. کلمه الاغ یعنی یک موجود قابل تلقیح و به لغایت و به لقاح آمدن. و کلمه حمار هم که در زبان عربی برای خر و الاغ استفاده می شود یعنی یک موجود بی آزاری که قابل ترحم هست و باید به این موجود با وفا و بی آزار و پر خیر با ترحم برخورد کرد. در واقع عرب ها از این زاویه این موجود رو نامگذاری کرده اند. هر چند که کلمه خر نیز، موجود پر خیر و خیررسان مفهوم خودش را دارد.
خر، درازگوش
ارش جان خود فرهنگ معین هم نوشته الاغ کلمه ای ترکی هست و چند تا فرهنگ لغت دیگه . هیچ مدخلی نیست که در اونجا شخصی بنام ارش nkرو نبینی چطور تونستی زیر همه مدخلها توضیح بنویسی و همشم یه یچیزه این کلمه صد درصد پارسی است. دوست من خود کلمه فارس یه کلمه عربی از ریشه فرس هست و در اصل اسم سرزمینه نه قومیت
الاغ واژه ای فارسی بوده و به معنای خر ماده می باشد و ربطی به واژه �اولوغ� ترکی و به معنای مقتدر ندارد .
اولاغ ریشه ای ترکی دارد و خری که زین یا پالانی برای بارکشی به ان وصل شده باشد را اولاغ گویند. یعنی متصل شده
( ذوالنجمة ) ذوالنجمة. [ ذُن ْ ن َ م َ ] ( ع اِ مرکب ) خر. ( منتهی الارب ) . و در تاج العروس ذیل کلمه نجمة آمده است : و النجمه بالفتح و یحرک. . . نبت معروف فی البادیة، قال ابوعبید: السرادیح اماکن لینة تنبت النجمة و النصی قال والنجمة شجرة تنبت ممتدة علی وجه الارض اوالمحرکة غیرالساکنة و انما هما نبتان فالنجمة شجیرة خضراء کأَنها اول بذر الحب حین یخرج صفارا و بالتحریک شی ینبت فی اصول النخلة. . . و قال ابوعمرو الشیبانی : الثیل یقال له النجم والواحدة نجمة و قال ابوحنیفة الثیل والنجمة و العکرش کله شی واحد و انما قال الشاعر ذلک لأَن َّ الحمار اذا اراد ان یقلع النجمة من الارض و کدمها ارتدت خصیتاه الی مؤخره و قال الازهری النجمة لها قضبة تفترش الارض افتراشا و شاهد النجم قول زهیر: ... [مشاهده متن کامل]
مکلل باصول النجم تنسجه ریح خریق لضاحی مائه حبک. و من المجاز ذوالنجمة لقب الحمار لانه یحبها کما فی الاساس.
●الغ. [ اُ ل ُ ] ( ترکی ، ص ) بزرگ. مقابل کوچک. ( هفت قلزم ) ( شرفنامه منیری ) ( برهان قاطع ) . کلان و بزرگ ، و این لفظ ترکی است. ●الاغ با اولاق متفاوت از معناست. ●الاغ یا الغ به معنای بزرگ و ارجمند هست. ●اولاق در ترکی معنای عرعر کردن دارد. ●خود خر به معنای چارپا در ترکی میشود اشک. ... [مشاهده متن کامل]
الاغ بصورن اولگ در روسی نیز برای اسم پسر انتخاب میشو الغ بک لقب یکی از نوادگان تیموریان بود
🧸 کلماتی کاربردی برای توصیف صدای حیوانات مختلف: 📢 ❗️نکته: بعضی صداها در حیوانات مختلف مشترک است. . . ✅ سگ: bark / woof 🐶 ✅ سگ ( در حین عصبانیت ) : growl 🐶 ✅ توله سگ: yap 🐶 ... [مشاهده متن کامل]
Egyptian charger ( n. ) [the association of this animal with the gypsies or Egyptians] a donkey
mountain canary ( n. ) [joc. ref. to its braying] ( US, mainly Western ) a donkey
واژه الاغ یک واژه کاملا پارسی نی دانم چرا دوستان واژه پارسی رو دوست دارم ترکی کنند چرا ? به زبان ترکی می شود اشک در پارسی متاسفانه بد از واژه عرب خیلی است ترکی که نیست ولی دوستان دوست دارم واژه پارسی ترکی باشد. عجیب و غریب!؟
الاغ به قولاق ربطی ندارد . قولاق یا کولاک هم کاملا ترکیه و ریشه در Proto - Turkic داره . قو یا کو در ترکی جغتایی به معنی صدا بوده . قره هم معنی کوه نمیده. منبع شما چیه آخه منابع :Clauson, Gerard ( 1972 ) , “kulkak”, in An Etymological Dictionary of pre - thirteenth - century Turkish, Oxford: Clarendon Press, page 621 ... [مشاهده متن کامل]
Levitskaja, L. S. ; Dybo, A. V. ; Rassadin, V. I. ( 2000 ) Etimologičeskij slovarʹ tjurkskix jazykov [Etymological Dictionary of Turkic Languages][1] ( in Russian ) , volume 6, Moscow: Indrik, page 124 - 127 Tenišev E. R. , editor ( 2001 ) Sravnitelʹno - istoričeskaja grammatika tjurkskix jazykov: Leksika [Comparative Historical Grammar of Turkic Languages: Lexis] ( in Russian ) , volume 4, Moscow: Nauka, page 204 - 205 Starostin, Sergei; Dybo, Anna; Mudrak, Oleg ( 2003 ) , “*Kul - kak”, in Etymological dictionary of the Altaic languages ( Handbuch der Orientalistik; VIII. 8 ) , Leiden, New York, K�ln: E. J. Brill
الاغ ساده شده واژه تورکی kulak است به معنی گوش یا دراز گوش. هرچند خود واژه تورکی کولاک هم از ریشه پارسی �کول� یا �کله� به معنی بلندی و برآمدگی گرفته شده و با واژه های قله، قلعه، گور ( در پهلوی کوه ) ، قره ( در آذری کوه ) ، گیره ( در کوردی کوه ) و . . . هم خانواده است.
( اسم ) [ترکی] ۱. = خر۱ ۲. ( صفت ) [عامیانه، مجاز] احمق؛ نفهم. ۳. [قدیمی، مجاز] پیک؛ قاصد. ۴. [قدیمی] اسبی که پیک بر آن سوار شود. ۵. [قدیمی] در دورۀ مغول، عوارضی که مغول برای پیک ها و چهارپایان آن ها می گرفتند. در مرزهای غربی به گورد گفته میشود؛ )
الاغ ازدو کلمه اولی ( اُوّلا= بلندترین ، بالاترین ) و، غ= غوغا وفریاد، تشکیل شده لذا الاغ یعنی حیوانی که دارای بالاترین صدا وغوغا دربین حیوانات اهلی است. ولی خر یعنی خیرمندترین وبهترین راه رونده درامر جابجایی کالا ونفر
برج نام فارسی نام لاتین ماه های خورشیدی تاریخ خورشیدی تاریخ های میلادی حَمَل قوچ، بره
همانطور که در فرهنگ معین و فارسی اشاره شده این واژه ترکی است به شکل صحیحِ " اولاق" اما معنی آن خر نیست در ترکی به هر حیوان چهارپای بارکش" اولاق" گفته میشود. شاید چون خر بیشتر به عنوان بارکشی استفاده میشده و معروف بوده، وقتی این واژه وارد زبان فارسی شده گمان برده اند که به خر گویند. در ترکی به خر " اِشَّک یا اِشکَک یا اِشَک" گویند. ... [مشاهده متن کامل]